mirsela
آخرین فعالیتها
-
از تاریکی معلق روز :
«این تنها فرمول است؛ اینکه یک آلوده باید تا تهِ خط برود. وقتی یکی بخواهد از گروه بزند بیرون، همهی گرگها برای دریدنش به صف میشوند.» تاریکی معلق روز (...)
-
از تاریکی معلق روز :
گرگ تا زمانی گرگ است که توان دریدن و آهو تا زمانی آهوست که توانِ گریختن داشته باشد. هر دو، تا زمان حفظ این موقعیت، مورد احترامند و حق دارند از عنوان خود دفاع و از مزایای آن استفاده کنند (...)
-
از تاریکی معلق روز :
مدتی بود فهمیده بود ، فهمیدنِ دروغ گفتنِ آدمها هیچ فایدهای ندارد. تقریبا دروغ از راست کاربرد بیشتری دارد و گاهی حتی به طرزِ شرمآوری بافایدهتر است. یک بیگناهی عجیبی در دروغ نهفته است. گاهی دروغگو با کمک توجیه، میتواند دروغ را از آغوش گناه بیرون بکشد و حتا به امر نیک، بدلش کند! چهقدر ذهن میتواند کثافتکار ظریفی باشد. اصلا کسی چه میداند چه چیزی تا چه زمانی در ... (...)
-
از ناتمامی :
تا بوده میرزاجهانگیرخانی بوده که اعدامش کنند و دهخدایی که بماند و لغتنامه بنویسد. این منطق بیبروبرگردِ دنیاست. همه باید قبولش کنند. دهخدا بودن همیشه بهتر از صوراسرافیل بودن است. بهتر است زنده بمانی و شانس این را داشته باشی که تو بعد از مرگِ رفیقت مسمط مرثیه برایش بسرایی. نه خیلی بهتر است به قول قدما این دم را غنیمت بشماری و حالش را ببری تا به امید نواختن ... (...)
-
از تاریکی معلق روز :
" یکی از بی رحمانهترین صحنههای طبیعت، صحنه ی بازی کردن با شکار، پیش از دریدنش است. پلنگ ، پیش از آن که دندانش را در گلوی آهو فرو کند ، میگذارد تا طعمه اش ، در نهایت ترس و در محدودهای که او تعیین میکند ، بدود و بالا و پایین بجهد و سر و دُم بجنباند و با این کار، شهوت دریدن را در خودش بیشتر و بیشتر ... (...)
-
از تاریکی معلق روز :
هر کسی در عمیقترین جای ذهنش، یک پستویی دارد که در مواقع بحرانی به آنجا پناه میبرد. آنجا می-تواند بدترین احوال و سهمگینترین و کمرشکنترین حوادث را پشتِ سر بگذارد. مثل پناهگاههای دوران جنگ. بعد از بمباران بیرون میآیی. شهر سوخته، خانهات خراب شده اما خودت زندهای. دود از زنده و مردهی شهر برمیخیزد اما تو فرصت داری تا دوباره بسازیاش (...)
-
از تاریکی معلق روز :
. کسی چه میداند؟ شاید درست آن هنگام که فکر میکنی هیچ چیز سر جایش نیست، این تو هستی که سر جایت نیستی و همه چیز درست در جای مکررش، به تکرارِ خویش، لَخت و کرخت، نشسته است (...)
-
از تاریکی معلق روز :
. بیشتر مردم آزادی و آزادگی را دوست ندارند چون هنگامی که آزادی، مسئولیت انتخاب بر گردنِ خودت است و این را بیشتر مردم نمیپسندند. برای همین از آگاهی حذر میکنند. با شعار آزادی حنجره پاره میکنند ولی در ذاتشان از هیچ چیز بیشتر از آزادی متنفر نیستند (...)
-
از تاریکی معلق روز :
من و آتنا عاشق بازیِ گرگم به هوا بودیم. این بازی قاعدهی عجیبی داشت. بازی از این قرار بود که وقتی مجال گریختن از گرگ نبود، تو با اراده ی خودت، استاپ بلندی میگفتی و بیحرکت میماندی تا کسی بیاید و به تو دست بزند تا رها شوی و دوباره اجازه ی حرکت داشته باشی. کسی که میآمد تو را آزاد کند باید شهامت داشت و جسارت. قاعده ی عجیبِ ... (...)
-
برای تاریکی معلق روز نوشت :
از بهترین رمانهای فارسی که خواندم. طرح و نقشه داستانی قوی و زبان درجه یک