به این فکر میکنم که برای انسانها چقدر آسان است که وقتی از بیرون به موقعیتی نگاه میکنند، در مورد آن قضاوت کنند. ما تمامش میکنیم کالین هوور
کالین هوور
این که نگذاری قلبت کسی را که دوستش داری، ببخشد، خیلی خیلی سختتر از آن است که او را ببخشی. ما تمامش میکنیم کالین هوور
الگوها وجود دارند زیرا شکستن آنها دردناک است. برای تغییر الگویی که به آن عادت داریم، به توانایی تحمل رنج و شجاعت خیلی زیادی نیاز است. گاهی اوقات، به نظر میرسد ادامهی همان روال همیشگی، آسانتر از رو به رو شدن با ترسی شبیه آن است که بالا بپریم در حالی که احتمال دارد دیگر روی پاهایمان فرود نیاییم. ما تمامش میکنیم کالین هوور
وقتی ما خارج گود هستیم، برایمان آسان است که باور کنیم اگر ما بودیم و کسی با ما بدرفتاری میکرد، بدون لحظهای فکر کردن، او را ترک میکردیم. آسان است که بگوییم اگر کسی با ما بدرفتاری میکرد، دیگر نمیتوانستیم او را دوست داشته باشیم، در حالی که ما جای آن شخصی نیستیم که آن فرد بدرفتار را دوست دارد.
وقتی اولین بار، چنین چیزی را تجربه میکنیم، این که از فردی که با ما بدرفتاری کرده، متنفر شویم، کار چندان آسانی نیست زیرا بیشتر وقتها آنها برای ما یک موهبت هستند. ما تمامش میکنیم کالین هوور
تو آدم بدی نیستی، رایل. من اینو میدونم. تو هنوز میتونی از من مراقبت کنی. وقتی ناراحتی، بذار برو. منم میرم. ما اون موقعیت رو ترک میکنیم تا این که تو اون قدر آروم بشی که بتونیم راجع به اون مسئله صحبت کنیم، باشه؟ تو هیولا نیستی. تو یه انسانی و ما به عنوان انسان، نمیتونیم انتظار داشته باشیم همهی رنجی رو که داریم، تنهایی به دوش بکشیم. گاهی اوقات، میتونیم اونا رو با آدمایی که دوستمون دارن، تقسیم کنیم تا زیر بار تمام اونا خرد نشیم… ما تمامش میکنیم کالین هوور
من نمیتونم بهت کمک کنم مگر این که بدونم تو به کمکم نیاز داری… ما تمامش میکنیم کالین هوور
گاهی اوقات، دختر درونم واقعا یکدنده میشود و به من میگوید که نباید او را میبخشیدم. میگوید که باید همان بار اول، او را ترک میکردم و من گاهی اوقات، حرفهایش را باور میکنم اما بعد، آن بخشی از وجودم که رایل را میشناسد، متوجه میشود که هیچ ازدواجی کامل نیست. گاهی اوقات، لحظاتی هست که هر دو طرف، پشیمان میشوند و من نمیدانم اگر همان بار اول او را ترک میکردم، در مورد خودم چه احساسی پیدا میکردم. او هرگز نباید مرا هل میداد اما من هم کارهایی انجام دادم که چندان افتخارآمیز نبود. اگر همان موقع، او را ترک میکردم، آیا پیمان ازدواجمان را نشکسته بودم؟ در سختی و آسانی، من ازدواجم را به این سادگی خراب نمیکنم. ما تمامش میکنیم کالین هوور
زندگی چیز عجیبیه. ما چند سال وقت داریم که زندگی کنیم. پس باید هر کاری که میتونیم انجام بدیم تا مطمئن بشیم از این سالها نهایت استفاده رو بردیم. نباید وقتمونو برای چیزایی تلف کنیم که شاید یه روزی اتفاق بیفتن یا شایدم اصلا هیچوقت اتفاق نیفتن. ما تمامش میکنیم کالین هوور
احساس میکردم بین ما پیوندی وجود دارد که حتی آتش جهنم هم نمیتواند آن را از بین ببرد… ما تمامش میکنیم کالین هوور
ازدواج یک مصالحه است. ازدواج به معنای آن است کاری انجام شود که برای هر دو طرف، بهترین باشد نه فقط برای یکی از طرفین… ما تمامش میکنیم کالین هوور
ما باید از مقایسهی خودمان با بقیه دست برداریم. شخصیت هر شخص، منحصر به فرد و شرایطی که در آن قرار داریم، کاملا متفاوت است. ما تمامش میکنیم کالین هوور
تمام آدمهایی را که در زندگیات دیدهای، مجسم کن. تعدادشان خیلی زیاد است. آنها مثل موج میآیند و جلو و عقب میروند. بعضی از موجها خیلی بزرگترند. چیزهایی را از عمق دریا با خودشان میآورند و همانجا در ساحل رها میکنند. میان ذرات ریز ماسه، آثاری به جای میگذارند که حتی مدتها بعد از آن که موج عقبنشینی میکند، نشان میدهد امواج آنجا بودهاند. گاهی اوقات، یک موج غیرمنتظره از راه میرسد، آدم را بالا میبرد و دیگر برنمیگرداند. رایل، موج غیرمنتظرهی من بود و من همین حالا دارم بر فراز مکانی زیبا سُر میخورم. ما تمامش میکنیم کالین هوور
تفاوتی که بین این احساس و مرگ وجود دارد، حضور حس دیگری است که در شرایطی که مرگ واقعی اتفاق میافتد، وجود ندارد. ما تمامش میکنیم کالین هوور
هر انسانی سزاوار آن است که به او فرصت دوبارهای داده شود؛ به خصوص کسانی که برایمان از هر شخص دیگری عزیزتر هستند. ما تمامش میکنیم کالین هوور
همهی انسانها اشتباه میکنند. چیزی که شخصیت ما را میسازد، اشتباهات ما نیست، بلکه نحوهی برخوردمان با آن اشتباهات و درسگرفتن از آنها، به جای توجیهتراشی است. ما تمامش میکنیم کالین هوور
اگر کسی بداند که فرد دیگری نیاز به کمک دارد، به عنوان یک انسان، مسئول نیست به او کمک کند؟ ما تمامش میکنیم کالین هوور
مطمئنم که در عشق میان دو بزرگسال نسبت به عشق میان دو نوجوان، حقیقت بیشتری وجود دارد. احتمالا پختگی، احترام و احساس مسئولیت بیشتری هم وجود دارد اما صرف نظر از این که عشق در سنین مختلف، در زندگی یک انسان، ماهیت مختلفی دارد، میدانم که به هر حال، همان تاثیر را دارد و بار آن روی شانه ها، دل و قلب انسان در هر سنی که باشد، احساس میشود. ما تمامش میکنیم کالین هوور
تو باعث میشی دلم بخواد آدم متفاوتی بشم اما اگه ندونم چطور اونی که تو میخوای بشم، چی؟ همهی اینا برای من جدیده و میخوام بهت ثابت کنم که خیلی برام اهمیت داری. ما تمامش میکنیم کالین هوور
لبخند میزنم. چشمهایش را میبندد اما من چشمهایم را باز نگه میدارم و به او خیره میشوم. چهرهاش از آن چهرههایی است که آدم از نگاه کردن به آن اکراه دارد، چرا که آدم را در خود غرق میکند. وقتی فکرش را میکنم، میبینم میتوانم دائم نگاهش کنم. نمیتوانم عادی باشم و نگاهم را از او برگردانم زیرا او مال من است. ما تمامش میکنیم کالین هوور
شاید اگه چند ماه پیش بود، میتونستیم به همین روابط سرسری ادامه بدیم. تو میتونستی بری و منم به راحتی میتونستم برم سر زندگیم اما موضوع مال چند ماه پیش نیست. تو خیلی صبر کردی و اجزای زیادی از من، توی وجودت انباشته شده… ما تمامش میکنیم کالین هوور
سرم را تکان میدهم و همانطور که صدایم را پایین میآورم، میگویم: «متوجه نمیشی، مگه نه؟» در حال حاضر، شکست خوردهتر از آنم که بتوانم به فریاد زدن بر سر او ادامه بدهم. «رایل، من دوستت دارم. شاید اگه چند ماه پیش بود، میتونستیم به همین روابط سرسری ادامه بدیم. تو میتونستی بری و منم به راحتی میتونستم برم سر زندگیم اما موضوع مال چند ماه پیش نیست. تو خیلی صبر کردی و اجزای زیادی از من، توی وجودت انباشته شده…» ما تمامش میکنیم کالین هوور
بله، دارم گریه میکنم اما احساس بهتری پیدا خواهم کرد. این طبیعت انسان است که یک زخم کهنه را درمان میکند و خودش را برای بستن یک پوستهی جدید آماده میسازد. ما تمامش میکنیم کالین هوور
نگران بودم که رابطه با تو، به مسئولیتهام اضافه کنه. همهی عمرم از این مسئله دوری میکردم. شکست بعضی از مردم توی ازدواج، باعث شده بود اصلا حاضر نباشم توی چنین روابطی نقشی داشته باشم اما امشب متوجه شدم که خیلی از آدما دارن اون کارو اشتباه انجام میدن. چون اتفاقی که داره بین ما میافته، شبیه مسئولیت نیست. احساس میکنم مثل یه پاداشه و من در حالی به خواب میرم که فکر میکنم چی کار کردم که سزاوار چنین پاداشی بودم. ما تمامش میکنیم کالین هوور
من هدفهای خودم را دارم و فعلا باید نگران آنها باشم. از اعماق قلب برایشان هیجان دارم. به هرحال، واقعا در زندگیام برای یک مرد وقت ندارم. هیچ وقتی ندارم، نه. این جا دختری هست که سرش شلوغ است. من دختری هستم که برای خودش کار میکند و سر سوزنی به مردانی که بلوز و شلوار پزشک بیمارستان پوشیدهاند، اهمیت نمیدهد. ما تمامش میکنیم کالین هوور
نفس عمیقی میکشم که آرام شوم. بادقت میگویم: «رایل، واقعا درِ بیست و نه تا خونه رو زدی که بتونی به من بگی فکر من زندگیتو جهنم کرده و دلت میخواد اصلا به من فکر نکنی؟ داری شوخی میکنی؟»
لبهایش را به هم فشار میدهد و پس از آنکه حدود پنج ثانیه فکر میکند، آهسته سر تکان میدهد. «خب… آره» ؛ اما وقتی به زبون میاد، بدتر به نظر میرسه.
در حالی که عصبانیام، میخندم. «برای این که خنده داره، رایل.» ما تمامش میکنیم کالین هوور
«اگه خونهات اونجاست، اینجا چیکار میکنی؟ دوست پسرت یا کس و کار دیگهات اینجا زندگی میکنن؟»
این جملهاش موجب میشود احساس کوچکی کنم. این نوع سر صحبت را باز کردن، خیلی دم دستی و ناشیانه است اما از ظاهر این مرد معلوم است که تبحرش در این کار، بیش از اینهاست. برای همین، باعث میشود فکر کنم تبحرش را برای زنانی نگه داشته است که احساس میکند ارزشش را دارند. ما تمامش میکنیم کالین هوور
«من واقعا فکر میکنم این قابل احترامه، رایل. خیلی از مردم حاضر نیستن اعتراف کنن که اونقدر خودخواه هستن که نمیخوان بچه داشته باشن.»
سرش را تکان میدهد. «آره، من خیلی خودخواهتر از اونم که بتونم بچه داشته باشم و مطمئنا خیلی خودخواهتر از اونم که با کسی وارد رابطه بشم.»
«خب، چطوری جلوشو میگیری؟»
«هیچوقت عشقی رو احساس نکردم. بیشتر برام مثل یه بار اضافی بوده.» ما تمامش میکنیم کالین هوور
وقتی رفتم به اتاق انتظار که به والدینش بگم بچهاشون زنده نمیمونه، اصلا دلم براشون نسوخت. دلم میخواست رنج بکشن. میخواستم به خاطر سهلانگاریشون و نگه داشتن یه تفنگ پر در جایی که دو تا بچهی بیگناه بتونن بهش دسترسی داشته باشن، زجر بکشن. میخواستم بدونن که نه تنها یه بچهاشونو از دست دادن، بلکه کل زندگی بچهای که تصادفی ماشه رو کشیده، خراب کردن. ما تمامش میکنیم کالین هوور
«وقتی خواهرم گفت چه اتفاقی افتاده، تنها چیزی که تونستم بهش فکر کنم، این بود که تونسته عکسشو بگیره یا نه. امیدوار بودم دوربین با خودش نیفتاده باشه پایین. چون میدونی، در این صورت، همه چیز بیهوده بوده. برای عشقت به عکاسی بمیری اما حتی نتونی آخرین عکستو که به قیمت جونت تموم شده، بگیری.» ما تمامش میکنیم کالین هوور
من این عقیده رو دارم که یه مرد کاملی برام وجود داره. خیلی زود از رابطهای خسته میشم چون هیچوقت کسی با معیارهام مطابقت نمیکنه. احساس میکنم دارم یه جستجوی تمومنشدنی برای جام مقدس انجام میدم… ما تمامش میکنیم کالین هوور
قبلا بهترین روش تخلیهی خشم برای من باغبانی بود. هر وقت دچار استرس میشدم، به حیاط خلوت میرفتم و هر گیاه هرزی پیدا میکردم، بیرون میکشیدم. اما از دو سال پیش که به بوستون نقل مکان کردم، حیاط خلوت و پاسیو ندارم و علف هرزی در دسترسم نیست. ما تمامش میکنیم کالین هوور
آرام آه میکشم، چشمهایم را میبندم و سرم را به دیوار گچی پشتم تکیه میدهم. به دنیا ناسزا میگویم که این آرامش تأمل برانگیز را از من دریغ کرد. حداقل کاری که دنیا میتواند در ساعتهای پایانی امروز برایم انجام دهد، آن است که صدای پا، متعلق به یک زن باشد، نه یک مرد. اگر قرار است با کسی مصاحبت داشته باشم، ترجیح میدهم زن باشد. من به اندازهی کافی قوی هستم و احتمالا در بیشتر موارد، میتوانم خودم را کنترل کنم اما در حال حاضر، آن قدر راحتم که دلم نمیخواهد نصفه شبی، با یک مرد عجیب، روی پشت بام تنها باشم و آرامشم را از دست بدهم. ما تمامش میکنیم کالین هوور
«یه دختر دو ساله هر قدر هم بزرگ بشه، همون اسم براش میمونه. اسم، برای آدم کوچیک نمیشه، لیلی بلوم.» ما تمامش میکنیم کالین هوور
از فکر ازدواج بیزارم. تقریبا سیسالمه اما هیچ علاقهای به همسر داشتن ندارم. مخصوصا این که بچه نمیخوام. تنها چیزی که از زندگی میخوام، موفقیته؛ موفقیت زیاد. اما اگه اینو پیش کسی اعتراف کنم، خودخواه به نظر میرسم… ما تمامش میکنیم کالین هوور
من فکر نمیکنم یه کم ملاحظهکاری چیز بدی باشه. واقعیت بیپرده همیشه قشنگ نیست… ما تمامش میکنیم کالین هوور
با لحن معناداری میگوید: «لیلی، آدم بد وجود نداره. همهی ما آدمایی هستیم که گاهی اوقات، کارای بد انجام میدیم.» ما تمامش میکنیم کالین هوور
میگوید: «هیچوقت آرزو کردی که کاش مردم روراستتر بودن؟»
«یعنی چطوری؟»
انگشتش را داخل شکاف دیوار گچی فرو میکند، با شستش آن را میتراشد و روی سکو میتکاند. «من احساس میکنم همه، خود جعلیشون رو نشون میدن. همهی ما تو عمق وجودمون خراب و داغونیم. فقط، بعضیامون میتونیم اینو بهتر از بقیه پنهان کنیم.» ما تمامش میکنیم کالین هوور
«آدم بد وجود نداره. همهی ما آدمایی هستیم که گاهی اوقات، کارای بد انجام میدیم.» فکر میکنم از بعضی جهات، حرفش درست باشد. هیچکس به طور مطلق بد نیست و هیچکس هم به طور مطلق خوب نیست. بعضی از آدمها باید بیشتر سعی کنند که بدیهایشان را سرکوب کنند. ما تمامش میکنیم کالین هوور
یک پایم را روی لبه پشت بام گذاشتهام و از طبقهی دوازدهم، خیابانهای بوستون را نگاه میکنم. نمیتوانم به خودکشی فکر نکنم. نه، نه در مورد خودم. زندگیام را آن قدر دوست دارم که بخواهم ادامهاش بدهم. بیشتر در مورد دیگران فکر میکنم و اینکه در نهایت، چطور تصمیم میگیرند به زندگیشان پایان بدهند. آیا بعدا برای این تصمیمشان تأسف میخورند؟ حتما درست پس از آنکه به این کار اقدام میکنند و یک لحظه پس از آن که کار شروع میشود، هنگام سقوط آزاد سریع، کمی احساس پشیمانی میکنند. آیا در حالی که زمین به سرعت به طرفشان میآید، به زمین نگاه میکنند و میگویند: «عجب گندی زدم. چه فکر مزخرفی بود؟» فکر نمیکنم این طور باشد… ما تمامش میکنیم کالین هوور
بهم بگو. باید بدونم اگه مردی که دخترمون با تمام وجود دوستش داره، بهش صدمه بزنه، تو به دخترمون چی میگی؟
«من بهش میگم که ارزشش خیلی بالاتر از ایناس.» ما تمامش میکنیم کالین هوور
«چطور میتونه اون مرد رو بعد از اون کاری که باهاش کرد، دوست داشته باشه؟ چطوری میتونه دوباره اونو به خونهاش راه بده؟»
غم انگیز است که اینها اولین افکاری هستند که وقتی کسی مورد آزار قرار میگیرد، به ذهنمان خطور میکنند. آیا نباید انتقادمان بیشتر از افراد بدرفتار باشد تا کسانی که همچنان آنها را دوست دارند؟ ما تمامش میکنیم کالین هوور