آخرین فعالیت‌ها


  • وانهاده
    ستاره داد
  • خاطرات زمستان
    از خاطرات زمستان :

    چندین سال بعد بود که به آن چه روی داده بود پی بردی؛ گرفتار ترس شده بودی اما خودت نمی‌دانستی. این‌که می‌خواستی از ریشه‌هایت جدا شوی، تو را به اضطرابی شدید و سرکوب شده دچار کرده بود؛ شکی نیست که فکر پایان دادن به نامزدی‌ت بیش از حد تصور آشفته‌ت می‌کرد. می‌خواستی به تنهایی به پاریس بروی، اما بخشی از وجودت از چنین تغییر شدیدی وحشت داشت، این بود که ... (...)

  • خاطرات زمستان
    از خاطرات زمستان :

    آن سال‌ها درباره‌ی دخترها خیلی چیزها آموختی، اما خط قرمزها را با رضایت خاطر مراعات می‌کردی. نه به خاطر ترس، بلکه از این‌رو که چیز دیگری به فکتر نمی‌رسید. (...)

  • خاطرات زمستان
    از خاطرات زمستان :

    پدرت که رانندگی یادت می‌داد، راننده‌ای بد و بی‌کفایت بود، راننده‌ای بی‌توجه و خیالباف که با هربار استارت زدن به استقبال فاجعه می‌رفت، با این‌حال و علی‌رغم همه‌ی کمبودهایی که پشت فرمان داشت، در مربی‌گری خبره بود و بهترین نصیحتی که به تو کرد این بود: به حالت تدافعی رانندگی کن؛ با این فرض که دیگر رانندگان احمق و دیوانه‌اند. «هرگز تصور نکن همه‌چیز درست است» (...)

  • خاطرات زمستان
    از خاطرات زمستان :

    هروقت کسی از دوستت اسپیگلمن (قهارترین سیگاری‌ای که می‌شناسی) ، می‌پرسد چرا سیگار می‌کشید، جواب می‌دهد: «چون دوست دارم سرفه کنم.» (...)

  • خاطرات زمستان
    از خاطرات زمستان :

    با گذشت سال‌ها جای زخم کم‌تر و کم‌تر به چشم می‌آید، با این‌حال هروقت دنبالش بگردی همان‌جا است، و تو این نشانه‌ی خوش‌شانسی را (چشمت سالم است! نمرده‌ای!) تا گور همراه خواهی داشت. (...)

  • خاطرات زمستان
    از خاطرات زمستان :

    به ندرت به جای زخم‌ها فکر می‌کنی، اما هروقت به یادشان می‌افتی، می‌دانی که علامت‌های زندگی‌اند،‌که خطوط مختلف و ناهمواری که بر چهره‌ات حک شده‌اند، نامه‌هایی از الفبایی نهان‌اند که داستان هویتت را باز می‌گویند، زیر هر جای زخم یادبود زخمی است که التیام یافته، و هر زخم بر اثر برخوردی نامنتظر با جهان ایجاد شده - یعنی یک تصادف یا چیزی که لازم نبوده اتفاق بیفتد، زیرا تصادف یعنی ... (...)

  • خاطرات زمستان
    از خاطرات زمستان :

    روزی نمی‌گذرد که با لحظاتی از خوشی جسمانی همراه نباشد، با این حال تردیدی نیست که دردها پایدارترند، دردهایی که قابل ردیابی نیستند. . (...)

  • خاطرات زمستان
    از خاطرات زمستان :

    خیال می‌کنی این چیزها هرگز دامن‌گیرت نخواهند شد، که ممکن نیست چنین شود، که تو تنها آدم دنیا هستی که هیچ‌کدام از این بلاها سرش نمی‌آید، و آن‌وقت یکی یکی همه‌ی آن‌ها برایت اتفاق می‌افتد، درست همان‌طور که بر همه‌ی آدم‌های دیگر نازل می‌شود (...)

  • بانوی سپید
    ستاره داد
  • ابله محله
    ستاره داد
  • زن آینده
    ستاره داد
  • آدمکش کور
    ستاره داد