ما در جایی که در آن تاریکی نباشد یکدیگر را خواهیم دید 1984 جورج اورول
بریدههایی از رمان 1984
نوشته جورج اورول
از عصر یکسانی و عدم تفاوت، از دوران انزوا، از عصر بزرگ، از عصر دوگانه باوری، به آینده یا به گذشته، به زمانی که تفکر آزاد است، و انسانها با یکدیگر متقاوت هستنئد و تنها زندگی نمیکنند - به زمانی که حقیقت وجود دارد و آنچه را انجام میگیرد نمیتوان مانع شد- سلام! 1984 جورج اورول
اگر دیگران دروغی را که حزب تحمیل میکرد میپذیرفتند و اگر تمام اسناد همان دروغها رو میگفتند آنگاه دروغ به عرصه تاریخ وارد میشد و حقیقت میگشت! 1984 جورج اورول
پیروزی امکان ندارد، فقط بعضی از شکستها بهتر از آنهای دیگر است، همین! 1984 جورج اورول
سفید همواره مات میکند. 1984 جورج اورول
برادر بزرگ همیشه شما را میبیند. 1984 جورج اورول
در جامعه ای که همه افراد ساعات کوتاهی کار میکردند غذای کافی داشتند ،در خانه ای که حمام ویخچال وجود داشت زندگی میکردند وصاحب ماشین یا هواپیمای شخصی میشدند. بارزترین ومهمترین شکل نابرابری از بین میرفت. اگر ثروت مال همه میشد دیگر مایه برتری از بین میرفت. می شد تصور نمود در حالی که همه از نظر ثروت وآسایش با هم برابرند قدرت در دست طبقه ممتاز جامعه قرار گیرد. ولی در عمل چنین حکومتی پایدار نمیماند زیرا اگر همه جامعه به نسبت مساوی از امنیت وآسایش برخوردار میگردیدند گروه کثیری از مردم که بر اثر فقر استثمار شده بودند باسواد میشدند واندیشیدن را یاد میگرفتند. دیر یا زود متوجه میشدند که اقلیت حاکم نقشی ندارند وآنها را از سر راهشان بر میداشتند… 1984 جورج اورول
معیارهای زندگی وی حالت شخصی داشتند. احساسات وی متعلق به خودش بود واز بیرون به او تحمیل نمیشد. از نظر او عملی که فایده ای نداشت لزوما بی معنا نبود.
اگر انسان کسی را دوست داشت ،به او عشق میورزید ووقتی چیزی برای عرضه نداشت عشقش را نثارش میکرد. 1984 جورج اورول
منظورم اعتراف نیست. اعتراف کردن خیانت نیست. آنچه میگویی ویا انجام میدهی مهم نیست: فقط احساسات مهم هستند. اگر وادارم سازند عشقت را انکار کنم این خیانت واقعی خواهد بود.
جولیا قدری به این موضوع فکر کرد وسرانجام گفت: «آنها نمیتوانند این کار را بکنند. این چیزی است که از دست آنها ساخته نیست. می توانند آدم را مجبور سازند هر حرفی را که دوست دارند بزند ولی نمیتوانند عقیده اورا تغییر دهند. آنها نمیتوانند به درون انسان را یابند.»
وینستون با امیدواری گفت: «نه نمیتوانند حق با توست آنها نمیتوانند به درون آدم راه پیدا کنند. اگر شخصی احساس کند که انسان ماندن علیرغم بی نتیجه بودن آن برایش ارزشمند است آنها از وی شکست میخورند.» 1984 جورج اورول
آدم چگونه میتوانست با آینده ارتباط برقرار سازد؟ نفس عمل غیر ممکن بود. اگر آیندگان مانند اکنونیان باشند که به او گوش نخواهند داد و اگر توفیر داشته باشند آن وقت دیگر نگرانی اش بی معنی میشود. 1984 جورج اورول
در واقع وزارت عشق ترسناکترین وزارتخانه بود. هیچ پنجره ای در آن نبود. وینستون هیچ گاه درون وزارت عشق پا نگذاشته بود، تا فاصله نیم کیلومتری آن هم نرفته بود. مکانی بود که ورود به آن محال بود مگر برای کار اداری، و آن هم با گذشتن از سیم خاردار، درهای فولادی و آشیانه مسلسلهای مخفی شده میسر بود. حتی در خیابانهای منتهی به موانع بیرونی آن، نگهبانان گوریل چهره با اونیفورم سیاه و مسلح به تعلیمی گشت میدادند. 1984 جورج اورول
اگر قوانین کوچک را رعایت کنی، میتوانی قوانین بزرگ را بشکنی. 1984 جورج اورول
هر سال واژههای کمتر و کمتر،و دامنه ی آگاهی همیشه کمی کوچک تر. البته همین الآن هم هیچ دلیل یا بهانه ای برای ارتکاب جرم اندیشه وجود ندارد. صرفا یک امر خود انضباطی،مهار واقعیت است. اما در پایان به آن هم نیازی نخواهد بود. زبان که کامل شد انقلاب کامل خواهد شد.
در واقع این اندیشه با تلقی ای که از آن داریم وجود نخواهد داشت. همرنگی یعنی نیندیشیدن؛ بی نیازی از اندیشیدن. همرنگی ناخود آگاهی است. 1984 جورج اورول
اگر بقیه مردم دروغ حزب را میپذیرفتند. اگر تمام مدارک با هم جور بود و یک چیز را نشان میداد. آن وقت دروغ به تاریخ راه مییافت و به حقیقت بدل میشد. 1984 جورج اورول
خانواده شعبهای از پلیس اندیشه بود. 1984 جورج اورول
رعایت قوانین کوچک، امکان شکستن قوانین بزرگ را فراهم میکرد. 1984 جورج اورول
همواره با جمیت فریاد بزن. و تنها راه مصون ماندن این است. 1984 جورج اورول
تله اسکرینها شب و روز ارقام و آمار بر کلهی همگان میکوبیدند تا ثابت کنند که امروزه مردم غذا و لباس بیشتر، خانه و تفریحات بهتر دارند. 1984 جورج اورول
جرم اندیشه به مرگ نمیانجامد. جرم اندیشه خود مرگ است. 1984 جورج اورول
پسرک با صدای نکرهاش غرید که «چرا نمیتوانیم به تماشای دار زدن برویم؟» 1984 جورج اورول
او مرتکب جرم اصلی شده بود، جرمی که حاوی دیگر جرمها بود. اگر هم قلم روی کاغذ نبرده بود، بازهم مرتکب آن شده بود، نام آن جرم اندیشه بود. 1984 جورج اورول