Mobina_taheri
مبینا طاهری
آخرین فعالیتها
-
از شوهر آهو خانم :
دوستی مرد و زن هر چه بر پایه ی روابط برادر- خواهری یا یک عشق پاک افلاطونی استوار باشد، وقتی که صحبت از اجتماعی عقب مانده در میان است چه بهتر که دورادور باشد! (...)
-
از شوهر آهو خانم :
روح یک زن خانه دار باهمه لطافت و ضعفهایش، زیر بار هرنوع سختی و خشونت طاقت میآورد، هر ناملایمی را با کمال شکیبایی تحمل میکند جز شکست در عشق را… (...)
-
از رنجهای ورتر جوان :
چقدر خوشحالم که گذاشتهام و رفتهام! دوست عزیز، راستی که قلب آدمی چیست! من حتی تویی را که دوست دارم و دلبستهاش هستم، میگذارم و میروم و خوشحالم! (...)
-
از اگنس :
اگنس گفت: هر وقت یک کتاب رو تا آخر میخونم، غمگین میشم. داستان که تموم میشه، زندگی آدم هم به آخر میرسه. ولی گاهی هم خوشحال میشم. وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت کننده است، احساس سبکباری و آزادی میکنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم. گاهی از خودم میپرسم، یعنی نویسندهها میدونن که چیکار میکنن؟ با ما چیکار میکنن؟ (...)
-
از دختر پرتقالی :
به یاد بیتی از شاعر معروف پیت هاین افتادم: کسی که در زمان حال زندگی نمیکند زنده نیست. . تو چه میکنی؟ (...)
-
از شبهای روشن :
آرزو میکنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشدو لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد و تو را برای آن دقیقه ی شادی و سعادتی که به دلی تنها و قدر شناس بخشیدی دعا میکنم. . خدای من یک دقیقه ی تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟ (...)
-
از جزء از کل :
ناگهان حس کردم از تمام اتفاقاتی که قرار بود در آینده بیفتد خبر دارم ولی به دلیلی فراموششان کرده ام و حتی به نظرم آمد تمام آدمهای کره ی زمین از آینده خبر دارند ولی آنها هم فراموش کرده اند و برایم روشن شد تمام غیب گوها و پیشگوها آدم هایی با بصیرتی فرا طبیعی نبودند،فقط آدم هایی بودند که حافظه ی خوبی داشتند. (...)