کسی که کمتر عشق بورزد، کمتر گناهانش بخشیده میشود.
کتاب مقدس، لوکاس: 7 و 47-37 11 دقیقه پائولو کوئیلو
بریدههایی از رمان 11 دقیقه
نوشته پائولو کوئیلو
ضربالمثلی تقریبا در همهی فرهنگهای دنیا وجود دارد که میگوید: «زمانیکه چشم نمیبیند، قلب هم احساس نمیکند.» ولی من تاکید میکنم که این گفته، اشتباه است. هر کس هر چه دورتر برود، به قلب نزدیکتر خواهد بود؛ حتی اگر بکوشیم او را به فراموشی بسپاریم. حتی اگر در غربت زندگی کنیم، باز هم کوچکترین خاطرات مربوط به اصل و نسب خود را به یاد میآوریم. اگر از کسی که دوست داریم، دور باشیم، حتی عبور رهگذران نیز ما را به یاد او میاندازد. همهی کتابهای مقدس مربوط به همهی ادیان، در غربت و تبعید نوشته شدهاند. همهی آنها در جستجوی خداوند و درک حضور او، در جستجوی ایمانی که تودهها را به تکامل برساند و در جستجوی ارواح سرگردان در کرهی زمین هستند. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
کسی نمیخواهد رنج ببرد؛ با این حال، همه به دنبال درد میگردند… به دنبال قربانی… خودشان را مبرا میدانند… سره و پاک… شایستهی احترام فرزندان، همراهان، همسایگانشان و خدا… آنچه موجب ایجاد انگیزه در دنیا میشود، جستجوی لذت نیست، بلکه صرفنظر کردن از چیزهایی است که در ظاهر، بسیار مهم به نظر میرسند. سرباز برای کشتن دشمن به جبهه نمیرود، بلکه برای کشتهشدن بهخاطر وطنش میجنگد؛ زن دلش نمیخواهد خوشحالی خود را به شوهرش نشان دهد، بلکه میخواهد شوهر متوجه شود چه میزان خود را وقف میکند و رنج میبرد تا او را خوشحال ببیند؛ شوهر سر کار نمیرود تا با عمل به مسئولیت، وظیفهی خود را انجام دهد، بلکه عرق و اشک میریزد تا آسایش خانواده را فراهم کند. به همین ترتیب میتوان نمونههای زیادی آورد… فرزندانی که برای خوشحالی پدر و مادر، از رویاهایشان صرفنظر میکنند یا پدر و مادری که برای خوشحالی فرزندانشان از زندگیکردن صرفنظر میکنند… 11 دقیقه پائولو کوئیلو
درد، نوعی داروی قوی به حساب میآید. در طول زندگی، با ما همراه میشود. در رنج، مخفی است و در خطاهایی که عشق را در آن به خاطر شکست رؤیاهایمان مقصر میدانیم، وجود دارد. اگر درد، چهرهی واقعی خود را نشان بدهد، همه را میترساند؛ ولی زمانی که لباس قربانی بر تن دارد، اغواگر است… یا ترسو… هر چه انسان بکوشد آن را طرد کند، ولی باز هم راهی برای بودن و عشقورزیدن با آن مییابد و کاری میکند که بخشی از زندگی محسوب شود. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
اگر کسی قصد دارد معتاد شود، چه به مواد مخدر چه موارد دیگر، به خودش مربوط است و نتایج رفتار خود را چه بد و چه خوب، خواهد دید… ولی در مورد زندگی، باید همواره بین خوب و خوبتر، انتخاب صورت گیرد؛ نه خوب و بد… 11 دقیقه پائولو کوئیلو
هر انسانی دوست دارد امیال خود را به معرض آزمایش بگذارد و تجربه کسب کند. این امر، بخشی از گنج انسان به شمار میرود. اگر بتواند کسی را احضار کند، حتما کسی خواهد بود که برایش اهمیت دارد. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
زندگی، گاهی بسیار طمعکار است. مردم، روزها، هفتهها، ماهها و سالها را پشت سر میگذارند، بدون اینکه احساس تازهای داشته باشند. با این حال، به محض اینکه دری گشوده شود، یک بهمن بزرگ وارد محوطه میشود. در یک لحظه چیزی برای افراد، بر جای نمیماند و در لحظاتی بعد، بیشتر از آنچه انتظار میرود، دارند. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
عشق، موجب میشود که غذا خوردن، خوابیدن، کار کردن و آرامش یک فرد، دچار اختلال شود. بسیاری از مردم از داشتن چنین احساسی میترسند؛ زیرا زمانی که عشق ظاهر شود، گذشته را ویران میکند. عدهی دیگری تصوری برخلاف این امر دارند. بدون تفکر، خود را تسلیم میکنند و منتظر میمانند تا راهی برای حل همهی مشکلات خود در عشق بیابند. مسئولیت خود را برای شاد کردن به دیگران واگذار میکنند و گناه خوشبختنبودن احتمالی خود را به گردن دیگران میاندازند. همیشه در حالت خوشبینی به سر میبرند؛ زیرا تصور میکنند اتفاق خوشایندی خواهد افتاد و یا همیشه افسرده هستند؛ زیرا رویدادی غیرمنتظره، همهچیز را ویران خواهد کرد. جدا شدن از عشق یا کورکورانه به آن تن در دادن… کدام یک ویرانگرتر است؟ 11 دقیقه پائولو کوئیلو
ما میخواهیم کاری کنیم که مهمترین احساس دنیا یا شاید یکی از مهمترین احساسات جهان، بمیرد. دلم میخواست او مرا نجات بدهد. او هم نیاز داشت من نجاتش بدهم… ولی راه دیگری برایم باقی نگذاشت… 11 دقیقه پائولو کوئیلو
بزرگترین هدف بشر، درک عشق به صورت کامل است و عشق، درون دیگران نیست؛ بلکه درون خود ماست. ما آن احساس را بیدار میکنیم ولی برای آنکه بیدار شود، به دیگران نیاز داریم. دنیا تنها زمانی برای ما معنی دارد که بتوانیم کسی را برای شرکتدادن در هیجاناتمان بیابیم. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
آزادی، تنها زمانی وجود دارد که عشق، در صحنه باشد. کسی که خود را کاملا تسلیم میکند، تا بینهایت عشق میورزد و کسی که تا بینهایت عشق میورزد، احساس آزادی میکند. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
مردان ازدواج میکنند؛ به خانوادهی خود میبالند؛ گریهی کودکان را تحمل میکنند؛ هنگامیکه دیر به خانه میرسند، از توضیحدادن دلیل تأخیر، عاجز هستند؛ دهها وصدها زن را میبینند و دلشان میخواهد با آنان در ساحل قدم بزنند؛ برای زنان ناشناخته، لباسهای فاخر میخرند، حتی گرانتر از آنچه برای همسرشان فراهم میکنند؛ به یک روسپی پول میدهند تا کمبودهای احساسی آنها را جبران کند؛ به شرکتهای سازندهی لوازم آرایش، مؤسسات بدنسازی و رژیم غذایی مراجعه میکنند و برای افزودن به اقتدار خود، برنامه میریزند ولی هنگامیکه با مردان دیگر مواجه میشوند، هرگز دربارهی زنان حرف نمیزنند؛ بلکه دربارهی پول، کار و ورزش به گفتگو میپردازند… 11 دقیقه پائولو کوئیلو
ما در جهان اشکها زندگی میکنیم. میتوانیم هرگونه آرزویی داشته باشیم اما زندگی، سخت است؛ جبرانناپذیر و غمناک. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
در ضمن، یادآورد شد هیچکدام از کسانی که در خیابان میبیند، به آنچه دوست داشته، دست نیافته است. واقعیت زندگی همین بود. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
به دنبال یافتن شادی، اگرچه همهی ما برابر هستیم، هیچکدام از ما شاد نیست. نه آن بانکدار/موسیقیدان، نه دندانپرشک/نویسنده یا زن خانهدار/مدل. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
در واقع، عشق میتوانست یکی از چیزهایی باشد که انسان را تغییر میدهد. دومین پدیدهای که موجب تغییر انسان میشود و او را وادار میکند که در مسیری متفاوت با آنچه از پیش برنامهریزی کرده بود حرکت کند، ناامیدی است. بله، شاید عشق قادر به تغییر سریع انسان شود ولی ناامیدی، همین کار را بسیار سریعتر انجام میدهد. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
از نویسندهای مقالهای خوانده بود که تاکید میکرد «زمان، انسان را عوض نمیکند و دانش او را تغییر نمیدهد؛ درعوض، آنچه موجب تغییر انسان میشود، عشق است.» چه نویسندهی دیوانهای! کسی که این مطلب را نوشته، تنها یک روی سکه را دیده است. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
به خود میگویم اگر ناگهان از خواب بیدار شوم و ببینم که در قطار وحشت هستم، چه احساسی خواهم داشت؟ خب، احساسات گوناگون: احساس زندانیبودن، احساس ترس از حرکات سرسامآور قطار در پیچ و خمها، احساس تهوع و احساس اشتیاق برای پیادهشدن از واگن… درعین حال، اگر مطمئن باشم ریلها، سرنوشت مرا رقم میزنند و خداوند، آن قطار را هدایت میکند، این کابوس به هیجان تبدیل میشود. به همان چیزی تبدیل میشود که واقعیت نام دارد؛ یک بازی مطمئن که تا پایان ادامه خواهد یافت. در آن صورت، با توجه به طولانیبودن سفر، بهترین کار، لذتبردن از تماشای مناظر اطراف و فریادکشیدن از شدت هیجان و شادی است. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
سرنوشت آینده را خودم انتخاب کردهام. این، همان چرخ و فلک زندگی من است. زندگی، یک بازی خطرناک است؛ زندگی، مثل پریدن با یک چتر نجات است؛ زندگی، به استقبال خطر رفتن است؛ زندگی، افتادن و دوباره برخاستن است؛ زندگی، کوهنوردی است؛ زندگی، نیاز بالارفتن و رسیدن به اوج است؛ زندگی، احساس نارضایتی و اندوه در زمانهایی است که انسان به آنچه میخواهد، نمیرسد… 11 دقیقه پائولو کوئیلو
در حال حاضر، خیلی تنها هستم و به عشق میاندیشم. میکوشم به خودم بقبولانم که این روزهای کسالتآور، به زودی میگذرد. شغلی به دست میآورم و در همین کشور میمانم… 11 دقیقه پائولو کوئیلو
میتوانیم بین قربانیشدن در دنیا و ماجراجویی به منظور یافتن گنج، یکیشان را انتخاب کنیم. همهچیز بستگی به چگونگی نگاه ما به زندگی دارد… 11 دقیقه پائولو کوئیلو
هنر برای دختران خوب است، ولی تا زمانی که زیبا و جوان باشد. این زمان، حداکثر تا سیسالگی طول میکشد. بنابراین باید از فرصت بهدستآمده، نهایت استفاده را کنی. در عین حال، کسی را پیدا کن که شریف و خواهان تو باشد. نباید زیاد به عشق فکر کنی. پول، همهچیز در اختیار انسان قرار میدهد؛ حتی عشق واقعی را… این سخنان، نصیحتی بد از سوی یک دوست قلمداد میشود، ولی از سوی یک مادر، پندی بسیارخوب به شمار میآید. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
مادر دخالت کرد و از شوهرش خواست مانع خوشبختی دخترش نشود. آنگاه به سوی دخترش برگشت و گفت: عزیزم، بههرحال خوشبخت نبودن با یک مرد ثروتمند، بسیار بهتر از خوشبخت بودن کنار یک مرد بیپول است. بدون تردید در اروپا همهی امکانات برای رسیدن به مقام ثروتمندی بدبخت را داری! 11 دقیقه پائولو کوئیلو
تجربهی من در زندگی، اندک است ولی به من میآموزد که هیچکس صاحب هیچچیز نیست. همهچیز تنها نوعی توهم است و این توهم، در مسائل مادی و معنوی وجود دارد. اگر کسی، چیزی را که در شرف رسیدن به آن باشد از دست بدهد، درنهایت میآموزد که هیچچیز به او تعلق ندارد و اگر چیزی به من تعلق ندارد، پس نباید اوقاتم را صرف محافظت از چیزهایی کنم که مال من نیست. بهتر است به گونهای زندگی کنم که انگار همین امروز، نخستین (یا آخرین) روز زندگی من است. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
اگر قرار است به کسی یا چیزی وفادار باشم، چه کسی بهتر از خودم؟ اگر دنبال عشق واقعی هستم، نخست باید از رفتن به دنبال عشقهای بیارزش احساس خستگی کنم. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
در یازدهسالگی، واکنش اشتباه نشان دادم و زمانی که دوستی از من یک مداد قرض خواست، همانلحظه متوجه شدم که فرصت دوباره، بهندرت دست میدهد. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
هدف من در زندگی، درک احساس عشق است. میدانم وقتی عاشق هستم، زندهام. میدانم آنچه در حال حاضر دارم، هر قدر جالب و تازه باشد، هرگز مرا راضی نمیکند و به هیجان نمیآورد. ولی عشق، احساسی وحشتناک است. دوستانم را دیدهام که زجر میکشند و از طرفی دلم نمیخواهد من هم دچار چنین احساسی شوم. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
برای کسب محبوبیت، لازم است ارتباط نزدیکتری با دوستان برقرار کرد. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
چگونه ممکن است آنهمه زیبایی و لطف، ناگهان محو شود؟ عمر، به تندی میگذرد و شتاب زمان، به اندازهای است که در چند لحظه میتواند مردم را از بهشت به دوزخ بفرستد. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
وقتی با کسی آشنا میشویم و به او دل میبندیم، احساس میکنیم زمین و زمان بر وفق مراد است. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
عشق، احساسی خطرناک است. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
اصولا از نظر کودکان، گذشت یک ساعت معمولا بسیار طولانیتر از طی همین مدت از نظر بزرگسالان است. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
باید به تو بگویم که بیشتر گناهان او بخشیده میشود، زیرا بیشتر عشق ورزید… ولی کسی که کمتر عشق بورزد، کمتر گناهانش بخشیده میشود.
کتاب مقدس، لوکاس: 7 و 37-47 11 دقیقه پائولو کوئیلو
باید فهمید بزرگترین هدف انسان، درک عشق به صورت کامل است… باید فهمید عشق درون دیگران نیست؛ بلکه درون خود ما است. ما آن احساس را بیدار میکنیم ولی برای اینکه بیدار شود به دیگران نیاز داریم. دنیا تنها زمانی برای ما معنا دارد که بتوانیم کسی را برای شرکت دادن در هیجاناتمان بیابیم. ص 151 11 دقیقه پائولو کوئیلو
همیشه واقعیت، راهی برای حضور پیدا خواهد کرد. ص 171 11 دقیقه پائولو کوئیلو
در مورد زندگی باید همواره بین خوب و خوبتر انتخاب صورت گیرد؛ نه خوب و بد… ص 215 11 دقیقه پائولو کوئیلو
واقعیت اونقدر سنگینه که انسانها رو درون خودش خفه میکنه برای همین انسانها همواره اطرافش خیمه میزنند و بهش پشت میکنند. 11 دقیقه پائولو کوئیلو
هیچکس نمیداند زندگی برای ما چه ذخیره کرده است، خیلی خوب است که همیشه بدانیم در خروج فوری کجاست. 11 دقیقه پائولو کوئیلو