با دستکاری ماهرانه ذهن، فرد دیگر چیزی برخلاف آنچه که فکر میکند، نمیگوید؛ بلکه به متضاد آن چیزی که حقیقت است، فکر میکند. بنابراین، برای مثال، اگر او استقلال و انسجام فکری خود را به طور کلی از دست داده باشد و در ضمن خودش را متعلق به محل یا گروه خاصی بداند، پس دو به علاوه دو میشود پنج، یا «بردگی، آزادی است.» و از آنجا که دیگر به تفاوت بین حقیقت و غیرحقیقت آگاه نیست، احساس آزادی میکند. 1984 جورج اورول
#استقلال (۲۷ نقل قول پیدا شد)
اشتیاق به آزاد بودن و داشتن استقلال در کسی امکان پذیر است که هنوز امیدی در دل میپروراند. برای مرسو در آن موقع دیگر هیچ امیدی وجود نداشت. مرگ شادمانه آلبر کامو
فقط آنچه هستیم، واقعا اهمیت دارد. شوپنهاور میگوید: «با وجدان بودن، بهتر از خوشنامی است. بزرگترین هدف ما باید سلامتی و ثروت معنوی باشد که به منبع پایانناپذیری از عقاید، استقلال و زندگی اخلاقی میانجامد. آرامش درونی از دانستن این نکته ناشی میشود که این اشیا و امور نیستند که مزاحم ما میشوند، بلکه تفسیر ما از آنها است.» خیره به خورشید اروین یالوم
نام نگارنده: جان آپدایک
نام داستان: از مزرعه
شخصیتهای داستان به ترتیب ایفای نقش و ویژگیهای شخصیتی:
• جوئی (راوی اصلی و نقش اول)
مردی نسبتاً آسیب دیده از طلاق عاطفی، عدم دریافت تایید کافی از سمت والدین و مورد سرزنش واقع شده، رنجور از فقدان قاطعیت در کاراکتر، و ناراضی از حرفه و شغل خود در نیویورک، شخصیت متزلزل که پیشنهاد نشستن ریچارد روی تراکتور را خود مطرح کرد اما در ص 94 آمده که: جوئی بالافاصله گفت: او پسر روستایی نیست. نشان دیگر این شخصیت اینکه از روستایی بودن خود در رنج است و به خودپذیری نرسیده است. ذهن آشوب و مضطرب (ص 135 نمیتوانستم اوضاع را بدون بروز فاجعه و مصیبت در نظر مجسم کنم، طلاق شیوه ای برای قوم و خویش شدن!) شخصیتی وابسته و عاری از استقلال نظر (ص144 و 145) و مرزهایی معین برای خودش ندارد تا مادر اجازه نفوذ نداشته باشد. عدم صداقت و غیبت درباره پگی ص 147
• پگی (همسر دوم جوئی)
زنی گرم و آرام، تا حدودی کنترلگر و محتاط در حفظ سلامتی فرزندش برای جلوگیری. و به دنبال حفظ احساس زنانگی خویش در رابطه عاطفی
• ریچارد (پسر پگی و پسر خوانده جوئی)
پسر بچهای کنجکاو و ماجراجو و با وجود غیاب پدرش (همسر اول پگی) همچنان قهرمان ذهنی اش او است.
• خانم رابینسون (مادر جوئی):
زنی سالخورده و با شخصیتی صلب، کنترلگر و از نوع دیکتاتورهای نازنین که البته با گذران سالهای عمر ضعف وجودش را فراگرفته و دیگر ترس از دست دادن کنترل شرایط آشپزخانهاش را ندارد.
• جون (همسر اول جوئی)
• آن (دختر بزرگتر جوئی و جون)
• مکیب (همسر اول پگی)
• چارلی و مارتا (فرزندان جوئی و جون)
راوی: اول شخص ذهنی
مثال ص 69 هیچ چیز، رفع امیال غریزی یا تماشای مناظر، مثل فرو نشاندن عطش باعث تسلی یافتن عمق وجود آدم نمیشود.
توازن داستان: عدم تعادل / عدم تعادل / تعادل
موضوع و مفهوم فلسفی:
انکار (ص137)
جنگ و صلح با خویشتن
اعتماد بانفس و قاطعیت مرد در حفظ آرامیش خانواده
نقش رفتاری-مدیریتی مرد در حفظ احساس زنانگی همسر
ژانر: پست مدرن (Domestic Fiction) پرداختن به ذهن زنان که در قرن نوزدهم برپا شد بررسی تغییرات جهان بینی از دخترانگی به زنانگی
نشانهها:
1- فرم زمانی خطی نیست، نویسنده خواننده را به ازدواج قبلی و زمانی که پدر جوئی زنده بود.
2- داستان هجو دارد، صحبت دربارهی لوله کشیهای شهری، ریش تراش پدر، توصیف رنگهای اجسام قدیمی، در کل جوئی زیاد پرش ذهنی دارد و در گذشته سیر میکند شاید دلیلی دارد اما بنظرم خواننده را خسته میکند.
3- وجود زاویه دید و روایت چرخشی بین جوئی، پگی، ریچارد و خانم رابینسون (ص139)
4- مثل داستان داستان دماغ مادربزرگ رابرت کُوِر که در آن تغییر دیدگاه دختر نسبت به مرگ رخ داد، اینجا هم پگی در آخر نگاهش نسبت به خانم رابینسون تغییر کرد و متوجه شد که او یک مرد در مزرعه میخواهد.
5- نگاه قالب در جهان چند صدایی است که ناشی از پست مدرنیستم است
6- زیبایی شناسی: تصادم دو حجم تاریکی
نقد و خلاصه داستان:
داستان سفری چند روزه زوجی به همراه فرزند زن است به مزرعه شخصی مادر جوئی و تعاملات پیش رو بین هر یک از شخصیتهای داستان به صورت تک به تک از ریچارد و جوئی ، جمله زن و همسرش، زن و مادر همسرش، مادر همسر و ریچارد، و همچنین مهمتر همه درگیریهای کهنهی جوئی و مادرش که هنوز به صورت پروندههای باز باقی مانده است، گرچه در داستان گریزهایی به گذشته زده میشود اما اطلاعات اصلی داستان در زمان حال به خواننده ارائه میگردد، در داستان شاهد اصطکاکهای بین پگی و مادر جوئی هستیم، همچنین نگرانیهای جوئی برای از دست دادن دوباره همسرش. تعامل و اصطکاکهایی بین پگی و خانم رابینسون وجود دارد که از فراز و نشیبهای داستان به حساب میآید گرچه به نوعی ارتباط زنانه صمیمیتی بین آنها ایجاد میکند. و جوئی گاهی در این میان تنها مانده و گویا شبیه قربانی داستان میشود مثل ص 95 ((قرار نیست اون یه جوئی دیگه باشه! - میشه تصور کرد جوئی اینجا خودش را شخصیتی دیده که وجود یک کپی از اون جذابیتی برای پگی نداره – عبارت ((همون یدونه جوئی برای خود منم کافیه از زبان جوئی) )عمق فاجعه رو نشون میده )). در این میان جوئی با بازگو کردن عقدههای روانی خود از مادرش به پگی ذهن او را برآشفته (باردار) میکند و پگی را نسبت به تعامل بین ریچارد و خانم رابینسون از خوردن قهوه گرفته تا بیرون رفتن و کار کردن روی زمین و خیال پردازی مشوش میکند. علی رغم همه این مقاومتها تعامل بین خانم رابینسون و ریچارد دستاوردهایی برای هردوی آنها دارد از جمله وقتی در ص 80 ریچارد با هیجان دربارهی تفاوت مدفوع روباه و موش خرمایی صحبت میکند، اینجاست که برای خواننده روشن میشود این تعامل هرچند کوتاه سبب شده است نسل سوم خانواده یک انسان مکانیکی و صرفاً شهر از مزرعه جان آپدایک
اشتیاق به آزادبودن و داشتناستقلال در کسی امکانپذیر است که هنوز امیدی در دل میپروراند. مرگ شادمانه آلبر کامو
زنی که کمی از دیگران زیرکتر است هرگز به مرد اجازه نمیدهد که فکر کند او به این دلیل در کنار اوست که «جای دیگری برای رفتن ندارد». استقلال مادی زن، همواره به صورت ظریفی این نکته را به مرد یادآوری میکند که اگر بخواهد زن را با «ناراحتی» وادار به ماندن کند، رابطهشان مدت زیادی دوام نخواهد آورد. این موضوع احترام، محبت و رضایت هر دو طرف را در رابطه بیمه میکند. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
قانون جاذبه شماره ۶۴
صرف نظر از اینکه یک زن تا چه اندازه زیبا باشد، تنها زیبایی چهره نمیتواند احترام مرد را برایش نگاه دارد. شاید زیبایی ظاهری او را جذب کند اما آنچه او را مجذوب شما نگاه میدارد، استقلال شماست. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
معمولاً یک زن زیرک استقلالش را در رابطه به روش خاص خودش حفظ میکند. او میکوشد که در رابطه اش یک شریک باشد، زیرا غرورش به او اجازه نمیدهد که در روابط شخصی و اجتماعی اش، باری بر دوش طرف مقابل باشد. او هرگز خود را در موقعیتی قرار نمیدهد که در آن نتواند تأثیر گذاری خوبی بر رابطهاش داشته باشد. زیرا اگر احساس کند به اندازه کافی به او احترام گذاشته نمیشود، حتماً تکان سختی به آن رابطه خواهد داد. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
تا زمانی که منابع مالی خود را حفظ میکنید، شرایط را نیز شما تعیین میکنید و کارت صورتی در دستان شماست. اگر تصمیم به ترک او بگیرید، همیشه میتوانید چمدان خود را بردارید و بروید. همین استقلال و عدم وابستگی باعث میشود مرد «نخواهد شما بروید». زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
جنبه ای از رابطه وجود دارد که نمیتوانید و نباید آن را نادیده بگیرید: پول. خیلی از زنها رؤیای شوالیه زره پوشی را در سر میپرورانند که تمام صورت حسابها را پرداخت میکند. اما در زندگی واقعی بخش دیگری نیز وجود دارد که رؤیاها آن را نشان نمیدهند: پس از اینکه آن شاهزاده سوار بر اسب سپید رسید و استقلال شما را گرفت چه رخ میدهد؟ اگر تمام صورت حسابهای قلعه را او پرداخت کند، پس تمام تصمیمها را نیز او به تنهایی میگیرد. اینجاست که شاهدخت قصه، دیگر احساس شاهزاده بودن ندارد، بلکه حس میکند یک خدمتکار است. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
فصل هفتم: حفاظت از غرور و شخصیتتان در مسائل مادی
(نگهداری از کارت صورتی) چرا داشتن استقلال اقتصادی به شما قدرت میبخشد. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
او استقلال شخصیتی خود را حفظ میکند
هیچ فرقی نمیکند که او رییس یک شرکت بزرگ باشد یا پیشخدمت یک رستوران. او روی پای خودش ایستاده و شخصیت و احترام دارد. او آنجا با دستهایی که به سمت مرد دراز شده نایستاده است. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
هر چقدر زمان بیشتری برای تمرین استقلال فکری خود اختصاص دهید، بر جذابیت خود افزوده اید. انگار که با وردی جادویی مرد را مجذوب خود کرده باشید. صبحها با احساس شادی بیشتری از خواب بر میخیزید و نیروی زندگی و هاله اسرار آمیزتان کم کم به شما باز میگردد. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
از همان لحظه ای که تصمیم بگیرید استقلال فکری داشته باشید دو اتفاق خوب خواهد افتاد. نخست اینکه مردم مثبت و اتفاقات خوب را مانند یک آهنربا به خود جذب میکنید. و دوم اینکه این استقلال فکری همانند یک سد بازدارنده، شما را از گزند افراد منفی ای که سعی میکنند شما را از رسیدن به اهدافتان ناامید کنند، در امان نگه خواهد داشت. همیشه کسانی وجود دارند که آماده اند بذر ناامیدی و شکست را در باغ وجود شما بکارند. البته تنها در صورتی که شما اجازه چنین کاری را به آنها بدهید. ایستادگی بر روی آرا و خواسته هایتان همیشه شامل رویارویی و نبرد نمیشود. گاهی فقط باید از هدر دادن نیرو و انرژیتان برای انسانهای منفی پرهیز کنید. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
قانون جاذبه شماره ۷۹
همیشه استقلال فکری خود را حفظ کنید و هر کسی که تلاش کند شما را در چارچوب خواستههای خود تعریف کند را نادیده بگیرید. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
همان لحظه ای که شما استقلال فکری خود را تسلیم مرد کنید و اجازه دهید او به جای شما تصمیم بگیرد و فکر کند، سقوط آزادی از جایگاه راننده به جایگاه پا دری خواهید داشت. آن لحظهای که کس دیگری بتواند احساسات و چگونه اندیشیدن را به شما دیکته کند، زیر یوغ مرحمت آن شخص قرار خواهید گرفت. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
اینکه بتوانید سر به سر دیگران بگذارید شما را بسیار جذاب میکند. زیرا به دیگران یادآوری میکند که از استقلال فکری برخوردارید و نه تنها تفکرات خاص خود را دارید، بلکه میتوانید به آنچه پیرامونتان روی میدهد بخندید. اگر بتوانید خوب از پس انجام این کار برآیید، او هرگز حتی فکر این را هم به ذهن خود راه نمیدهد که شما محتاج او شوید. زنان زيرك (چرا مردها عاشق زنان زيرك ميشوند) شری آرگوو
این قابل تصور است که اگر واقعاً بخواهیم، بتوانیم بهشکلی کاملاً شخصی و انفرادی تصمیم بگیریم زندگیای بیسروصدا در پیش بگیریم. نیازی به کسب تأیید دیگران نیست. لازم نیست برایمان اهمیتی داشته باشد که آیا دیگران نیز با دیدگاه ما موافق هستند یا خیر. ترجیح میدهیم فکر کنیم که استقلال تام داریم. اما در عمل تفاوت بسیاری ایجاد میکند که آیا احساس میکنیم که این کاری عادی است (به این معنا که انتظار داشته باشیم که بسیاری از دیگر افراد هدف از این کار را درک کنند و ما را تصدیق کنند) یا اینکه حس میکنیم قدری عجیب است (به این معنا که به شکلی غیرمنتظره جلب توجه میکند یا حتی عدم موافقت به بار میآورد). ما در واقع حیواناتی بسیار بسیار اجتماعی هستیم، یعنی از رفتارهای اطرافیانمان بیشمار سرنخ جذب میکنیم که چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست. البته روشن است که این فرآیند همیشگی و مطلق نیست، اما دریافت کلیِ ما از آنچه عادی و طبیعی است، نیروی قدرتمندی است که رفتار و تفکر ما را شکل میدهد. آرامش (مجموعه مدرسه زندگی) آلن دوباتن
وقتی کودک رشد میکند و به بلوغ میرسد، پیشفرضها بسیار تغییر میکنند. استقلال و خوداتکایی در ایدهآلهای بزرگسالی، نقش محوری دارند. ما از هرگونه حرفی مبنی بر اینکه به فردی عاقل و قویتر نیاز داریم تا از ما مراقبت کند، رنجیده میشویم. نسبت به هر نشانهای از این که مورد حمایت یا لطف قرار بگیریم، بدخلقی نشان میدهیم. یکی از تابوترین ایدههای سیاسی پدرسالاری است اذعان به وجود یک میل جمعی برای والدمندی که عمیقاً تحقیرآمیز تلقی میشود. آرامش (مجموعه مدرسه زندگی) آلن دوباتن
اشتیاق به آزادی و استقلال، فقط در مردی به وجود میآید که همواره با امید زندگی میکند. مرگ خوش آلبر کامو
کلاغها را از دور نگاه میکنم، پرندههای باوقار و مغرور که به استقلال خود پای بندند. نگاهشان که میکنم حس میکنم هر قدمی که بر میدارند سرشار از آزادی و غرور است، شاید از این رو است که کمتر کسی دوستشان دارد. نمیتوانند به کسی اعتماد کنند، همیشه به نحو برخورنده ای چپ چپ به آدم نگاه میکنند و اولین حرکتشان در جهت دور شدن است. چه کسی باور میکند (رستم) روحانگیز شریفیان
برای اینکه یک مردمی را به زانو در بیاورند، اول استقلالش را میدزدند؛ و برای اینکه استقلال یک مردمی را بتوانند بدزدند، آن مردم را به خود محتاج میکنند. با این احتیاج وامانده است که آدم خودش را از دست میدهد، خوار و زبون میشود و به غیر خودی وابسته میشود؛ و نوکر میشود، و میشود مثل کفش پای آنها، مثل نی سیگار آنها، و حتی مثل تیغه شمشیر آنها که وقتی لازم باشد گردن برادر خود، گردن زن و فرزند خود را هم میزند! کلیدر 5 و 6 (5 جلدی) محمود دولتآبادی
میدانست که این استقلال بهایی دارد زنانگیاش. او همیشه یک زن بود و آن چیزی را که نمیتوانست، به خاطر انسان بودن و همتای آدمهای دیگر بودن به دست بیاورد، میتوانست به خاطر زن بودن و نقطهٔ مقابلِ مرد بودن به دست آورد. او در زنانگیاش یک ثروت پنهان، یک منبع، را حس میکرد، اما همین را باید فدای آزادی میکرد. رنگینکمان دیوید هربرت لارنس
زندگی چه بد ساخته شده است! نه از #محبت دو جانبه میتوان چشم پوشید، و نه میتوان از #استقلال دست کشید. هر کدام به اندازه دیگری مقدس است. هر کدام به اندازه دیگری برای نفس سینه مان #ضرورت دارد. چگونه میتوان با هم آشتیشان داد؟ میگویند: «فداکاری کنید! اگر فداکاری نمیکنید، از آن رو است که به اندازه کافی دوست ندارید…» ولی تقریبا همیشه کسانی که بیش از همه میتوانند پذیرای عشقی بزرگ باشند بیش از همه سودای استقلال دارند. زیرا همه چیز در آنها پر توان است. و اگر اصل غرور خود را در راه عشق شان فدا کنند، خود را حتی در همان عشق خوارا احساس میکنند، خود را مایه بدنامی عشق مینامند… جان شیفته 1و2 (2 جلدی) رومن رولان
مرد بزرگ کسی است که در میانه جمع، قادر است از استقلال و تنهایی اش لذت ببرد جزء از کل استیو تولتز
پیش از تولد پسرش، در مدرسه تدیس میکرد. چون حقوق این کار کم بود، از باز گرفتن آن صرف نظر کرد و کاری را ترجیح داد که مطابق میلش نبود (تدریس را دوست میداشت) اما سه برابر درآمد داشت. از خیانت به ذوق و سلیقه اش به خاطر پول احساس ناراحتی وجدان میکرد، اما چاره ای نداشت، تنها از این راه میتوانست استقلال خود را به دست آورد. هویت میلان کوندرا
با بیزاری ات از نوشتنم و آنچه به آن مربوط میشود و برای تو ناشناخته بود، درست به نقطه حساسم زدی. در این مورد واقعاً با استقلال کمی از تو دور شده بودم؛ گرچه این دور شدن آدم را کمی به یاد کرمی میاندازد که دمش را لگد کرده اند و تنه اش را کنده و به کناری خزیده است. تا حدودی در امنیت بودم و میتوانستم نفسی تازه کنم؛…بیزاری که تو از همان اول نسبت به نوشتنم داشتی، استثناء در این مورد، برایم خوشایند بود. گرچه خودخواهی و جاه طلبی ام با استقبالی که تو از کتاب هایم میکردی و بین ما زبانزد بود، لطمه میدید: «بگذارش روی میز پای تخت!» (آخر اغلب وقتی کتابی برایت میآوردم، سرگم بازی ورق بودی.) در اصل از این کارت خوشحال میشدم؛ نه تنها از فرط غرض ورزیِ معترضانه و نه فقط به خاطر خوشحالی از تأیید تازه ای برای برداشتم از رابطه ی ما بلکه از همان اول، چون این جمله از همان اول برایم چنین طنینی داشت: «حالا آزادی!» البته که این اشتباه بود؛ من به هیچ روی یا در بهترین حالت، هنوز آزاد نبودم. نامه به پدر فرانتس کافکا