در یونان، شخص یقین مییابد که نبوغ قاعده است، نه استثنا. هیچ کشوری به نسبت شمار افرادش این همه نابغه عرضه نکرده است که یونان، تنها در یک سده، این ملت کوچک نزدیک به پانصد انسان نابغه به جهان ارزانی داشته. هنرش که پنجاه قرن پیشینه دارد، جاودان و بیهمتاست. چشمانداز رضایتبخشتر از همیشه پابرجاست، اعجازانگیزترین چیزی که زمین ما باید عرضه بدارد. ساکنان این دنیای کوچک در هماهنگی با محیط طبیعیشان زندگی میکردند، آن را با خدایانی که واقعی بودند آباد کردند و با آنان در مشارکتی همدلانه میزیستند. پیکره ماروسی هنری میلر
#همدل (۲۳ نقل قول پیدا شد)
و شاید تقدیرش چنین بود که لحظهای از عمرش را با تو همدل باشد. شبهای روشن فئودور داستایوفسکی
وقتی مدام با مصایب آدمها درگیر باشی یا باید به آنها اهمیت ندهی و سنگ شوی و یا همدلی کنی و آب شوی. بهترین شکل ممکن مصطفی مستور
فرق بین دوست خوب و درمانگر چیست؟ دوست خوب (یا سلمانی و آرایشگر و مربی شخصی) میتواند حامی و همدل آدم باشد. دوست خوب میتواند محرم اسرار، مهربان و دلسوز باشد که در پریشانحالی به داد آدم برسد. اما یک فرق به جا میماند: فقط درمانگر ممکن است بتواند شما را با زمان حاضر رویارو کند. تعامل زمان حاضر (یعنی تعبیرهایی دربارهی رفتار کنونی دیگران) کمتر در زندگی اجتماعی رخ میدهد. اگر بدهد، نشانهی صمیمیت خیلی زیاد یا کشمکش در شرف وقوع است؛ مثلا «دوست ندارم اینجوری نگاهم کنی.» یا روابط دو جانبهی پدر و مادر با بچه «وقتی باهات حرف میزنم، رو برنگردان.» خیره به خورشید اروین یالوم
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که ناگهان به همدلی، به کمک و به دوستی احتیاج پیدا کرده باشید؟ من یاد گرفتهام به ابراز همدلی دیگران بسنده کنم؛ اینگونه همدلی را خیلی آسانتر میتوان به دست آورد و هیچ تعهد یا مسئولیتی ایجاد نمیکند. سقوط آلبر کامو
به خاطر داشته باشید که هر رویداد خاصی میتواند احساسات متفاوتی را در افراد متفاوت بیدار کند، بنابراین درواقع رویدادها نیستند که هیجانات را بیدار میکنند، بلکه درک رویداد است که باعث فعال شدن احساسات هیجانی در درون شما میشود. احساسات شما به افکارتان مرتبط است. درواقع احساسات شما را افکارتان هدایت میکنند. با درک این موضوع میتوانیم هیجاناتمان را کنترل کنیم. بهترین حالت این است احساساتی را که باعث میشوند انرژیتان تخلیه شود، آگاهانه بهسمت احساساتی تغییر دهید که باعث قدرتمندتر شدن شما میشود. در اینجا برخی احساسات هیجانی را میبینید که به شادی واقعی منجر میشوند: - خشنودی و لذت - پذیرش و قدردانی - اشتیاق و وطنپرستی - درک، توجه و همدلی عزت نفس به زبان ساده رني اسميت - ويويان هارت
وقتی آدمهای دیگر حرف میزدند، طوری با آن نگاهِ همدلانهٔ چشمهای زیاده باریکاش خیره میشد بهشان، و طوری گوش میکرد به حرفشان انگار که آنها تنها صدای باقیمانده در جهان بودند و انگار هر چیز دیگری که صدا داشت بهکل ناپدید شده بود از گوش بشری و صدای آنها تنها صدای باقیمانده بود در جهان. بارش کلاهمکزیکی ریچارد براتیگان
(و این یکی را زیاد بروز نمیدهیم) هنگامی به آرامش میرسیم اگر در حال زندگی مشترک با فردی شایسته و مناسب باشیم، کسی که بتواند حقیقتاً ما را درک کند، کسی که وقتی با او هستیم سخت نمیگذرد، کسی که مهربان و بازیگوش و همدل است، کسی که نگاهی فکور و دلسوز دارد که در آغوشش میتوانیم همیشه مثل دوران کودکی هرچند نه کاملاً مانند آن آرام گیریم. آرامش (مجموعه مدرسه زندگی) آلن دوباتن
وقتی آغوش گرفتن واقعاً اصیل باشد، همچنین یک حالت بیرونی نیز هست که آمادگی برای مهرورزی و همدلی با دیگری را نشان میدهد. آغوش یعنی اینکه با آرامش در کنارش خواهیم بود، قضاوت منفی نخواهیم داشت و صبور خواهیم بود تا ببینیم واقعاً مسئله چیست و همه چیز را در پرتویی محبتآمیز خواهیم دید: همدلی تضمین شده است و در صورت لزوم حاضر به بخشش هستیم. این ارمغان عقلانیت دورهٔ بزرگسالی است در برابر آشفتگیهای دورهٔ نابالغی، که بزرگسال میتواند دلیل آشفتگی را دریابد، همه چیز را مرتب کند، به ما چیزهایی بیاموزد، یاریمان کند و خیلی خوب مسأله را حل کند. وقتی والدین کودک را بغل میکنند، نشان از این دارد که میتوانند چیزهای درهمشکسته را درست کنند. همچون یک اثر هنریِ بزرگ، آغوش تجسمی محسوس از ایدههایی مهم است، نشانهای بیرونی از خوشقلبیِ درونی. هرچند ممکن است هرگز هیچیک از این ایدهها را به زبان نیاوریم، اما آغوش یکی از سرچشمههای حکمت کاربردی است. آرامش (مجموعه مدرسه زندگی) آلن دوباتن
«تسلیم نشو» اثر پیتر گابریل بهعنوان نمونهٔ مشابهی از موسیقیدرمانی ساخته شده است. قرار است آن را هنگامی مصرف کنیم که در حال تسلیم شدن هستیم، آن زمان که اعتمادبهنفس خود را کاملاً از دست دادهایم و احساس میکنیم زیر فشار الزامات زندگی له شدهایم. راهکار میبایست همچون یک مادر فرضی، دلسوزانه باشد: ابتدا باید پذیرای حس بسیار دردناک شکست باشد و آنگاه پس از آن قوت قلبی مهربانانه بدهد. پیام این نیست که نقشههای ما قطعاً به سرانجام میرسند، بلکه منظور این است که حتی اگر طرحهایمان نقش بر آب شوند، از ارزشهای انسانی ما چیزی کاسته نمیشود. موسیقی چیزی در اختیارمان میگذارد که در چنین مواقعی خودمان نمیتوانیم در اختیار خویش بگذاریم: همدلی و باور. آرامش (مجموعه مدرسه زندگی) آلن دوباتن
این یعنی اساساً میتوانیم بکوشیم آگاهانه موسیقیای خلق کنیم که با نیازهای عاطفیمان تناسب داشته باشد؛ این کار فرق چندانی با تلاشهای پژوهشگران علم پزشکی که داروهایی برای بهبود ناخوشیهای روانی ما میسازند، ندارد. امروزه این کار چندان خلاقیت ارزشمندی بهحساب نمیآید. اما همیشه چنین نبوده است. در دورهای که بزرگترین نوابغ موسیقی دنیا طبق اصول دینی عمل میکردند، عموم آهنگسازان به شکلی هدفمند میکوشیدند شنونده را به چارچوب ذهنی خاصی نزدیک کنند و اغلب هدفشان ایجاد حس آرامش درونی بود. برای مثال فرد هنگام شنیدنِ اجرای «آوه ماریا» ی شوبرت (که در سال ۱۸۲۵ ساخته شد) احساس میکرد که با مهربانی و بهآرامی او را در آغوش کشیدهاند: شنونده با هیچ نکوهش و سرزنشی روبهرو نمیشد بلکه درک و همدلیِ ژرف و بیپایانی با دردها و رنجهای خویش احساس میکرد. موسیقی روح ما را اعتلا میبخشد و بهنرمی حواس ما را از علل بیواسطهٔ پریشانحالیمان پرت میکند (همانطور که والدین میکوشند حواس کودک بیقرار را پرت کنند). آرامش (مجموعه مدرسه زندگی) آلن دوباتن
چیزی که در اینجا میبینیم، نمونههایی از اصول طبیعی انسان است: اصلِ ضعفِ قدرت. در این حالت هر ویژگی خوبی که یک شخص دارد، در برخی شرایط همراه با یک ضعف مرتبط خواهد بود. کسی که بهطور هیجانانگیزی خلاق و مبتکر است احتمالاً کارهای عملی و روزمره را بهسختی انجام میدهد. کسی که بهطور حیرتانگیزی به کاری تمرکز دارد، به همان دلیل احساس میکند که مجبور است انتظارات کار خود را بر علایق و نیازهای شما ترجیح دهد. شخصی که شنونده و همدل خوبی است، گاه به فردی مردد تبدیل میشود، زیرا ذهن تیزی دارد که نکات خوب جنبههای مخالف را با هم ببیند. فردی که بسیار پرانرژی است و از نظر جنسی ماجراجوست و با وفاداری دست و پنجه نرم میکند. فرد بسیار پرحرف ممکن است بخواهد تا سه نیمه شب بیدار بماند و صحبت کند و وقتی به او یادآوری کنید که باید زود بیدار شود و بچهها را به مهدکودک ببرد، واکنش بدی نشان خواهد داد. آرامش (مجموعه مدرسه زندگی) آلن دوباتن
هنر تصویری از یک مقصد است؛ به ما نشان میدهد کجا باید برویم؛ بااینحال، ممکن است نشانههای زیادی دربارهٔ اینکه چهطور باید به آنجا برسیم ندهد. اغلب با آن مانند یک وسیلهٔ جادویی برخورد میکنیم که، بهخودیخود، میتواند انزوا، بیماری، سردرگمی و سنگدلی را درمان کند؛ به عنوان مثال، مواجهه با نسخهای از اثر هنری مور که یادآور یک خانوادهٔ معمولی و صمیمی و همدل است در باغ گیاهشناسی بروکلین تأثیرگذار است؛ چون میدانیم اغلب خانوادهها اینگونه نیستند و این باغ در موارد بسیاری شاهد وضعیتهای تلخ استیصال، مناقشات دلشکن، بیرحمیهای عبوسانه و تفاهم نداشتن بوده است. مور به طرز حیرتآوری در شکل دادن به برنز مهارت داشت، اما برنامههای متخصص آموزش نوجوانان که در همان نزدیکی در دانشگاه شهر نیویورک برگزار میشود به طور دقیقتری به واقعی کردن امیدهایی اختصاص دارند که این هنرمند به آنها اشاره کرده است. هنر همچون درمان آلن دوباتن
کتاب خواندن باعث شد ببینم که فقدان و پریشانی من، با پریشانی دیگرانی هماهنگ است که دنبال یافتن معنایی برای اتفاقات غیرمنتظره، ترسناک و اجتنابناپذیر بودند. چطور زندگی کنیم؟ با همدلی. چون من در سهیم شدن در سنگینی آن هراس و پریشانی، انزوا و اندوه، توانستم بار خودم را سبک کنم. همین حالا هم فشار بار کمتر شده است. تمایلات من دوباره به بذر نشستهاند، خواستههایم دوباره ریشه میزنند. من در باغی خالی از خار و علف هستم و تنها نیستم. مثل ما زیاد است، علفهای هرز را از ریشه درمیآوریم و به پیشواز نور میرویم. تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ
سالهای سال کتابها برایم مانند دریچهای بودند که از آن به چگونگی رویارویی آدمهای دیگر با زندگی نگاه میکردم؛ به غمها و شادیهایشان و به ملال و سرخوردگیهایشان. حالا بار دیگر برای دریافت همدلی، راهنمایی، رفاقت و کسب تجربه از آن دریچه نگاه خواهم کرد. کتابها اینها را و حتی بیش از اینها را به من خواهند بخشید. تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ
«نکته ای که ترجیح می دهم پیش از پرداختن به ابعاد فلسفی، اخلاقی و روانشناختی کتاب به آن اشاره کنم نگاه همدلانه و انسانی کتاب به همه شخصیتهای داستان است. به همه شخصیتها، اعم از سرهنگ مسؤول پرونده که خودش هم زندگی خانوادگی موفقی ندارد، تا قربانیان و حتی قاتل با نگاه همدلانه ای نگریسته شده است. کتاب هیچکس را محکوم نمیکند یا در جایگاه شر (در برابر خیر) قرار نمیدهد. به ویژه به شخصیتهای زن داستان بسیار همدلانه پرداخته شده است، خواه قربانیان، زنان حاشیه نشین شهر، دختران خردسال یکی از قربانیها و خواه همسر سرهنگ. اما ملاحظات فلسفی، اخلاقی و روانشناختی در زمستان مومی متنوع و در عین حال مرتبط به یکدیگرند» (دکتر امیرعلی نجومیان: «تازگی یک ژانر قدیمی» ، روزنامهٔ اعتماد مورخ 30خرداد 1396). زمستان مومی صالح طباطبایی
کتابها هستند که به آدم درس زندگی میدهند. کتابها به آدم درس همدلی میدهند. اگر بتوانی از جایی کتاب کرایه کنی، دیگر مجبور نیستی بروی بخری. بنابراین آن کتابخانه منبع حیاتی است! لوئیزا وقتی کتابخانهای تعطیل میشود، فقط درِ یک ساختمان نیست که بسته میشود،بلکه امید هم همراهش تعطیل میشود. هنوز هم من جوجو مویز
#همدلی بدین معناست که هر آنچه دیگری حس میکند، به سرعت در درون خود احساس کنیم، با این اطمینان که به خطا نرفته ایم. این احساس به گونهای است که تصور میکنیم دلمان را از سینه خود در آورده، و در سینه آن دیگری جا نهادهایم. همدلی به منزله شاخکی است که سبب لمس موجودات زندهی دیگر میگردد؛ چه این موجود زنده برگی از یک درخت باشد، چه یک انسان. این که قادریم، به بهترین شکل حس کنیم، به علت لمس کردن نیست، بلکه به علت وجود دل است که با وساطت خود ما را قادر به انجام هر کاری میسازد. نه گیاه شناسان شناخت کاملی از گیاهان دارند و نه روانشناسان درک کاملی از روحها؛ بلکه باز این دل است که این قدرت را در آنها پدید میآورد. دل حتی میتواند از تلسکوپها نیز قویتر عمل کند. دل، نیرومندترین اندام شناخت است و این شناخت بدون تفکر و برنامهریزی پیشین رخ میدهد. انگار دیگر این وجود ما نبوده است که به حضور دیگری توجهی خاص نشان داده است. این بسیار شگرف است،زیرا نمیدانیم در این لحظه چه کسی هستیم. دل از هر گونه دانش مفید به اسلوبی خاص سبقت میگیرد؛ این لحظه که همچون آذرخشی تمام آثار هویت را به آتش میکشد و پردهی حایل میان من و آن دیگری را میدرد و بالاترین درخشندگی را با تپشهای کوچک قلبش جای میدهد. از طریق همدلی است که میتوان از وجود دیگری مراقبت کرد، تا آن حد که خود به آن اندازه مراقب خویشتن نبوده است. او با همدلی تمام توجهش را همچون پردهای از نور روی او پوشانده است، در حالی که هیچ گونه تسلط روانی را بر او تحمیل نکرده است. این هنر زمانی پدید میآید که با وجود داشتن بیشترین نزدیکی، #فاصلهای مقدس حفظ شود. 30 اثر از کریستین بوبن کریستین بوبن
#دوستی و #همدلیمان لطف الهی و #ارمغانی بی مثال بود. با گپ و گفت بزرگ شدیم، شاد شدیم، جوانه زدیم، مثل گل دادن کلمه دادیم و مزه #کامل بودن را چشیدیم. هیچ کس نمیتواند به #تنهایی از خامی به پختگی برسد. باید #رفیق_راهت را پیدا کنی تا مثل #پرنده از این منزل به آن منزل پروازت دهد. و اگر پیدایش کردی، خودت را نه، #او را باید #بزرگی ببخشی. ملت عشق الیف شافاک
این یک خارج از #زمانِ در زمان است… چه موقع، برای اولین بار من این از خود #رها شدن #خوشایند را، که جز در دوتایی بودن امکان دست یابی به آن میسر نیست، احساس کردم؟ #آرامشی که وقتی #تنها هستم احساس میکنم و این #اطمینان به خود در آرامشِ تنهایی در مقایسه، با فضای بی قید و بند بودن، هر چه گفتن، هر گونه رفتار کردنی با دیگری و در کنار دیگری، به عنوان #همراه و #همدل و #هم_زبان، به وجود میآید، هیچ است… چه زمانی من این از خود رها شدن لذت بخش را با حضور یک مرد احساس کردم؟
امروز، اولین بار است. ظرافت جوجهتیغی موریل باربری
هرگز نمیبایست اجازه میدادم دروازههای شهر بهروی مردمی باز شوند که برای امور دیگر بیش از شرافت ارزش قائلاند. آنها پدرش را جلوی چشماش سکهی یک پول کردند و کاری کردند که از زور درد به پرت و پلاگویی افتاد. دختره را شکنجه کردند و او نتوانست جلوشان را بگیرد (همان روزی که توی دفترم غرق حساب و کتاب بودم). از آن به بعد آن دختر، خواهر همهی ما، دیگر آدم نبود. پارهای از حسهای همدلیاش مردند، بعضی از احساسها دیگر در او نجنبیدند. در انتظار بربرها جی ام کوتسیا
نامه ششم
همراه همدل من!
در زندگی ،لحظههای سختی وجود دارد؛ لحظههای بسیار سخت و طاقت سوزی ، که عبور از درون این لحظه ها، بدون ضربه زدن به حرمت و قداست زندگی مشترک، به نظر، امری نا ممکن میرسد.
ما کوشیده ایم - خدا را شکر - که از قلب این لحظه ها، بارها و بارها بگذریم، و چیزی را که به معنای حیات ماست و رویای ما، به مخاطره نیندازیم.
ما به دلیل بافت پیچیده ی زندگی مان، هزار بار مجبور شدیم کوچه ای تنگ و طولانی و زر ورقی را بپیماییم، بی آن که تنمان دیوار این کوچه را بشکافاند یا حتی لمس کند.
ما، در این کوچه ی بسیار آشنا، حتی بارها ، مجبور به دویدن شدیم، و چه خوب و ماهرانه دویدیم
انگار کن بر پل صراط… 40 نامه کوتاه به همسرم نادر ابراهیمی
همه چیز خود را در میان نهادن، خیلی به احتیاط نزدیک نبود. برخی راز گوییهای ساعان همدلی این خطر را در بر دارد که بعدها از طرف کسی که راز با وی در میان نهاده شده است همچون سلاحی به کار رود. جان شیفته 1و2 (2 جلدی) رومن رولان