آخرین فعالیت‌ها


  • دمیان
    ستاره داد
  • زنان کوچک
    ستاره داد
  • طبل حلبی
    ستاره داد
  • گتسبی بزرگ
    از گتسبی بزرگ :

    در سالهایی که جوانتر و به ناچار آسیب پذیرتر بودم پدرم پندی به من داد که آنرا تا به امروز در ذهن خود مزمزه میکنم. وی گفت: هر وقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همه ی مردم مزایای تو رو نداشته ن. (...)

  • رگتایم
    ستاره داد
  • آناکارنینا
    ستاره داد
  • خانم دالاوی
    ستاره داد
  • فرانی و زویی
    ستاره داد
  • نام‌ناپذیر
    ستاره داد
  • سیدارتا
    ستاره داد
  • چهره مرد هنرمند در جوانی
    از چهره مرد هنرمند در جوانی :

    هنر عبارت است از کار انسان در نظم و نسق دادن به امر محسوس یا معقول با غایت زیبا شناختی (...)

  • چهره مرد هنرمند در جوانی
    از چهره مرد هنرمند در جوانی :

    حنجره اش از هوس آنکه فریاد بلندی بکشد به درد افتاده بود، فریادی چون فریاد شاهین یا عقابی از فراز آسمان، فریادی نافذ تا از تسلیم خویشتن به بادها خبر دهد. این ندای زندگانی بود خطاب به روح او نه آن صدای ملال آور زمخت عالم تکلیف و نومیدی، نه آن صدای غیر انسانی که او را به خدمت محراب فرا می‌خواند. (...)

  • چهره مرد هنرمند در جوانی
    از چهره مرد هنرمند در جوانی :

    عجیب بود که هیچ دوایی به او نداده بودند. شاید وقتی برادر میکائیل بر می‌گشت می‌آورد. می‌گفتند وقتی آدم توی درمانگاه است ناچار است شربتهای بد بو بخورد. اما حس می‌کرد که حالش بهتر از پیش شده است. خیلی خوب بود که آدم خرده خرده حالش بهتر شود. آن وقت یک کتاب به آدم می‌دادند (...)

  • چهره مرد هنرمند در جوانی
    از چهره مرد هنرمند در جوانی :

    مادر لباسهای دست دوم تازه مرا مرتب می‌کند. حال دعا می‌کند و می‌گوید که ای کاش من در زندگی دور از خانواده و دوستان دریابم که دل چیست و چه احساس می‌کند. آمین. چنین باد! خوش آمدی، ای زندگانی! می‌روم تا برای هزار هزارمین بار با واقعیت تجربه رو در رو شوم و در بوته روح خود وجدان نا آفریده قوم خود را بسازم. (...)

  • چهره مرد هنرمند در جوانی
    از چهره مرد هنرمند در جوانی :

    سعی خواهم کرد با نوعی شیوه زندگی یا شوه هنری هر قدر که می‌توانم به آزادی و به تمامی ضمیر خود را بیان کنم و برای دفاع از خود فقط سلاحهایی را به کار برم که خود را در استفاده از آنها مجاز می‌دانم؛ سکوت، جلای وطن و زیرکی (...)

  • تبصره 22
    از تبصره 22 :

    یوساریان با خونسردی گفت: «اونا می‌خوان منو بکشن.» کلوینگر فریاد زد: «هیشکی نمی‌خواد تو رو بکشه.» یوساریان پرسید: «پس چرا به طرفم تیراندزی می‌کنن؟ اونا می‌خوان همه رو بکشن.» «خب چه فرقی می‌کنه؟» می‌خواست بداند «اونا کی‌ان؟ فکر می‌کنی مشخصا کی می‌خواد تو رو بکشه؟» یورسایان بهش گفت: «تک‌تک شون.» «تک‌تک کی ها؟» «فکر می‌کنی تک‌تک کی‌ها؟» «هیچ تصوری ندارم.» «پس از کجا می‌دونی که ... (...)

  • تبصره 22
    از تبصره 22 :

    دکتر دانیکا فریاد کشید: «عجب دروغ گوی کثیف نابه کاری! نباید به کسی می‌گفت. بهت گفت چه جوری می‌تونم بهت مرخصی بدم؟» «فقط کافیه یه تیکه کاغذ رو پر کنی و بگی که من در آستانه ی فروپاشی عصبی ام، بعد هم کاغذ رو بفرستی به لشکر. دکتر استابز تمام مدت داره توی گردان خودش به سربازها مرخصی می‌ده، چرا تو نتونی؟» دکتر دانیکا با پوزخند جواب داد «و ... (...)

  • تبصره 22
    از تبصره 22 :

    عشق در نگاه اول بود. اولین باری که یورسایان کشیش ارتش را دید، دیوانه وار عاشقش شد. یوساریان در بیمارستان بود، با مرض کبدی که هنوز یرقان نشده بود. دکترها از این که یرقان درست و حسابی نبود گیج شده بودند. اگر یرقان می‌شد می‌توانستند درمانش کنند. اگر یرقان نمی‌شد و رفع می‌شد می‌توانستند یورسایان را مرخص کنند. اما این در آستانه یرقان بودن، مدام گیج شان می‌کرد. هر روز ... (...)

  • خشم و هیاهو
    از خشم و هیاهو :

    گمان نمی‌کنم هیچ وقت کسی عمداً به یک ساعت مچی یا دیواری گوش بدهد. کسی مجبور نیست. ممکن است مدت درازی از صدای آن غافل باشی، بعد یک ثانیه تیک و تاک می‌تواند بدون وقفه در ذهنت رژه طولانی و رو به زوال زمانی را که نمی‌شنیدی به وجود بیاورد. (...)

  • خشم و هیاهو
    از خشم و هیاهو :

    ساعت پدربزرگ بود و روزی که پدرم آن را به من داد گفت: کونتین گور امید و آرزوها را به تو میدهم. این را به تو نه از این بابت میدهم که زمان را به خاطر بسپاری، بلکه از این بابت که گاه و بیگاه، لحظه ای هم که شده، از یادش ببری و تمام هم و غم خودت را بر سر غلبه بر آن نگذاری (...)

  • خشم و هیاهو
    از خشم و هیاهو :

    هیچ نبردی به پیروزی نمیرسد. اصلا نبردی در نمیگیرد. عرصه ی نبرد جز حماقت و نومیدی بشر را بر او آشکار نمیکند، و پیروزی پندار فیلسوفان و لعبتکان است. (...)

  • خشم و هیاهو
    از خشم و هیاهو :

    این را پدرمان میگفت. که مسیح مصلوب نشد: تق تق منظم چرخهای کوچک فرسودش. که خواهری نداشت (...)

  • خشم و هیاهو
    از خشم و هیاهو :

    مردم نمیتوانند دست به چنان کار وحشتناکی بزنند آنها اصلا نمیتوانند مرتکب کار بسیار وحشتناک بشوند آنها حتی نمیتوانند چیزی را که امروز وحشتناک مینماید فردا به یاد بیاورند (...)

  • خشم و هیاهو
    از خشم و هیاهو :

    بدبختی آدم آن وقتی نیست که پی ببرد هیچ چیز نمیتواند یاریش کند- نه مذهب، نه غرور، نه هیچ چیز دیگر- بدبختی آدمی آن وقتی است که پی ببرد به یاری نیاز ندارد. (...)