چرا ناامیدان، دوست دارند که ناامیدیشان را لجوجانه تبلیغ کنند؟
جرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل ِ جهانی ازلی ابدی قلمداد کنند؟
چرا پوچگرایان، خود را، برای اثبات پوچ بودن ِ جهانی که ما عاشقانه و شادمانه در آن میجنگیم، پارهپاره میکنند؟
آیا همین که روشنفکران بخواهند بیماریشان را به تن و روح ِ دیگران سرایت کنند، دلیل بر رذالت ِ بی حساب ایشان نیست؟
من هرگز نمیگویم در هیچ لحظهیی از این سفر ِ دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد.
من میگویم: به امید بازگردیم. قبل از آنکه، ناامیدی، نابودمان کند. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
بریدههایی از رمان 1 عاشقانه آرام
نوشته نادر ابراهیمی
زمانی که کودکی میخندد، باور دارد که تمام ِ دنیا در حال خندیدن است، و زمانی که یک انسان ناتوان را خستگی از پای درمیآورد، گمان میبرد که خستگی، سراسر جهان را از پای درآورده است. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
خوشبختی همیشه به شکل خوشبختی نیست! ما خوشبختیم! شکنجه شدگان ِ خوشبخت.
و آنها سیه بختند ؛ شکنجه کنندگان سیه بخت. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
چرا نا امیدان دوست دارند که نا امیدیشان را لجوجانه تبلیغ کنند؟! 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
عشق یک قطار مسافربری نیست، تا تو اگر دیر رسیدی ، قطار رفته باشد و تو مانده باشی. پویش عشق ، در خود عشق است ، نه در گُلِ ِ عطرآگینی که به سینه ی عشق میزنی، یا گردنبند مرواریدی که به گردنش میاندازی! 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
عشق ، دل مضطرب نمبخواهد!
قرار و آرام بگیر
محبوب خوب ِ آذری من!
آرام بگیر! 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
عاشق بهانه نمیگیرد
عاشق نق نمیزند
عاشق در باب زندگی ، سخت نمیگیرد 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
عشق به دیگری ، ضرورت نیست ، حادثه است
عشق به وطن ، ضرورت است ، نه حادثه
عشق به خدا ، ترکیبی ست از ضرورت و حادثه 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
شبی با آسمانی چنین شفّاف،با بوی هزار عطرِ درآمیخته،با این همه آواز جیرجیرک ها،پای دیوار ساوالان،ًچرا باید تن به خفتن سپرد؟چرا باید که چشم ها،راه حضورِ ستارگان،را بست ؟
عاشق،شب را به خاطر شب بودنش دوست دارد،نه به خاطر آنکه میتوان ندیده اش گرفت،خویشتن را در محبس اتاقی محبوس کرد،و به قتل عامِ تصویرها و اصواتِ موسیقیایی شبانه مشغول شد
عاشق خواب آلوده نیست، «شیفته ی بیداری است. .» 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
بیا تا برکههای حقیر دغدغه را دریا کنیم ای دوست!
چرا که هیچ دریایی٬ هرگز٬ از هیچ توفانی نهراسیده است
و هیچ توفانی٬ هرگز! دریایی را غرق نکرده است. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
گفتم: عشق نمیدانم چیست، بی تجربه ام، تازه کارم، نمیدانم اینطور خواستن، اسمش عشق است یا چیز دیگر، فقط سخت میخواهمش
–سخت خواستن، میتواند عشق باشد!
-گفته اند «به شرط آنکه سخت بماند و نرم»
–اما اگر او تو را نخواهد؟
-گریه کنان میروم پی کارم، دوست داشتن یک طرفه میشود اما به ضرب تهدید نمیشود! اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهد خواست، گریه کنان کوله بارم را برمی دارم و میروم، فقط همین!
–اگر گریه کنان بروی، تا کی گریه میکنی؟
-نمی دانم آقا، پیشاپیش چطور بگویم؟ برای گریستن برنامه ریزی نکرده ام! 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
مشکل ، زندگی را زندگی میکند.
مشکل ، به زندگی معنی میدهد.
شیرینی زندگی از آنجا سرچشمه میگیرد که تو ، بر مشکلات ، غلبه کنی. بدونِ این غلبه ، زندگیمان خالیِ خالی
ست. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
نباید ، نباید بگذاریم که دوست داشتنی سرسختانه و استوار و با معنی ، به چیزی صرفا احساسی تبدیل شود 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
چیزی بیش از یاد ، بیش از عکس ، بیش از نامههای عاشقانه ، بیش از تمام نخستینها عشق را زنده نگه میدارد:
جاری کردن عشق: سیلانِ دائمی آن. در گذشتهها به دنبال آن لحظههای ناب گشتن ، آشکارا به معنای آن است که
آن لحظهها ، اینک ، وجود ندارد.
آتشی که خاکستر شده ، عزیز من ، آتش نیست _ حتی اگر داغ داغ باشد. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
جامِ بلور ، تنها یک بار میشکند. میتوان شکسته اش را _ تکه هایش را _ نگه داشت. اما شکستههای جام _ آن
تکههای تیزِ برنده _ دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه میشود ، و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز. بهانهها جای حس عاشقانه را خوب میگیرند. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
حکومت هایی که معنی دوست داشتن را نمیفهمند ، نفرت انگیزند ، و نفرت انگیزترین چیزی که خداوند خدا رخصت داد تا ابلیس به انسان هدیه کند حکومتی ست که عشق را نمیفهمد. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
عشق ، مطلقا چیزی اشرافی نیست تا بتوانی آن را به دلیل آنکه از رفاه برمی آید ، محکوم کنی. عشق ، فقط رشد روح میخواهد. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
«فرصت» ، از زمان سرچشمه میگیرد ، در عشق
، لازمان جاری ست _ و معجزه در این است که هر جریانی به زمان محتاج است الا عشق 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
کمی خلوص کافی ست تا جهان به یک واژه ی مخملی تبدیل شود. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
و همیشه خاطرات عاشقانه ،از نخستین روز ، نخستین ساعت ، نخستین لحظه ، نخستین نگاه و نخستین کلمات آغاز میشود. همانگونه که سیاست ، از نخستین زندان ، نخستین شلاق ، و نخستین دشنامهای یک بازپرس.
خداوند خدا ، پیش از آنکه انسان را بیافریند ، عشق را آفرید. چرا که م یدانست انسان ، بدونِ عشق ، درد روح را ادراک نخواهد کرد ، و بدونِ درد روح ، بخشی از خداوند خدا را در خویشتنِ خویش نخواهد داشت.
جرمم فقط خواستن بود ، و به این جرم ، بد میکشند. اما آنکه کشته میشود ، سرافکنده کشته نمیشود
عادت ، رد تفکر ، آغازِ بلاهت است و ابتدای ددی زیستن. انسان ، هرچه دارد ، محصول تمامی هستی خویش را به اندیشه ، دیوانه ات م یکند. به چیزی ایمان بیاور ، و مومن بمان! دیگر نیندیش تا شک نکنی. فقط بنده ی آن ایمان باش. بنده ی آنچه که با قلبت قبول کرده یی. همین 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
تو وقتی میبینی که من افسرده ام نباید بگذری
سکوت کنی
یا فقط همدردی کنی
بنا کننده شادیهای من باش!
مگر چقدر وقت داریم؟
یک قطره ایم که میچکیم در تن کویر و تمام میشویم. . . 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
یک روز همسر پیر یک باستان شناس به من گفت: شوهرم را درست به این دلیل که یک باستان شناس است و دائما با اشیاء قدیمی سرگرم است دوست میدارم؛ چرا که قدر مرا، هر قدر که کهنهتر شوم، بیشتر میداند. حال مدتهاست که به من به عنوان یک ظرف بلور بسیار نازک نگاه میکند، و از من همانطور مراقبت میکند که از آن تنگ قدیمی بالای رف. او همیشه میترسد که یک نگاه بد هم آن تنگ گرانبها را میشکند، همانطور که یک صدای مختصر بلند، قلب مرا. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
شاید یکی از کوتاهترین راههای شناختن شبه روشنفکران همین باشد. آنها واژه ها، اندیشهها و مفاهیم را مصرف نمیکنند، مصرفی میکنند: دستمالی، چرک، بدشکل، مندرس، بی آبرو، غیر قابل کاربرد مگر به هنگام ضرورت. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
تو نخواستی زیبایی لحظه ای اش را ببینی. به گردش نچرخیدی یا آن را نچرخاندی. کوتاه آمدی. زود تصمیم گرفتی که دوستش نداشته باشی. ادراک زیبایی، کار آسانی نیست. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
- عسل! برایت یک عاشقانه ی آرام ساخته ام: یک انشای ساده ی مدرسه ای. خسته نیستی که بشنوی؟
- خسته ام؛ اما چرا نمیشود یک عاشقانه ی آرام را وقتِ خستگی شنید؟ 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
در آب بودند، به خشکی افتادگی را نمیدانستند. یا در خشکی بودند، به آب افتادگی را بلد نبودند. چه فرقی میکن؟ آنها متعلق به این حال و هوا نبودند. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
چیزهایی را که از کف میروند و باز نمیگردند، حق است که به خاطره تبدیل کنیم و در حافظه نگه داریم. اما نگذاریم که عشق، در حدِ خاطره، حقیر و مصرفی شود. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
یک بار باید عاشقِ دیگری شد!
اما یک بار نباید زندگی کرد و زندگی را نباید یک قطعه ی کامل غیرقابل تقسیم به اجزاء فرض کرد: یک گلدان. یک کوزه. یک کاسه…
نه. . زندگی به اجزای بیشماری قابل تقسیم است که هر جزء به تنهایی زندگی ست. هر واحد کوچک زندگی، زندگی ست. و کلِ زندگی باز هم زندگی. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
هرگاه شاعری را یافتی که میگفت: «در زندگی خود دوبار عاشق شده ام.»
بدان که هرگز عاشق نشده است. او چیز دیگری را با عشق اشتباه گرفته است؛
چیزی که میتواند ده هزار بار هم تکرار شود. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
از شباهت، به تکرار میرسیم؛ از تکرار، به عادت؛ از عادت به بیهودگی؛ از بیهودگی به خستگی و نفرت. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
فاصله، زمانی ارتفاعِ صدا را معین میکند که صدا، صدای درد، صدای خشم، صدای حسِ به خطر افتادن چیزی عزیز، نباشد. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
هیچ وقت، همه چیز درست نمیشود؛ چون توقعاتِ ما بیشتر میشود، و تغییر میکند. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
من هرگز نمیگویم در هیچ لحظه ای از این سفرِ دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد. من میگویم: به امید باز گردیم _ قبل از اینکه نا امیدی، نابودمان کند. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
بهترین دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتابها، تا آن حد که رسم دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مرده از کلماتِ مرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
و نباید بگذاریم که عشق، همچون کبوتری سپید، بلند پرواز، نقطه ای در آسمان باشد. اگر عشق را از جریانِ عادیِ زندگی جدا کنیم _از نانِ برشته ی داغ، چای بهاره ی خوش عطر، قوطیِ کبریت، ذستگیرههای گلدار، و ماهیِ تازه_ عشق، همان تخیلاتِ باطلِ گذرا خواهد بود؛ مستقل از پوست، درد، وام، کوچهها و بچه ها: رویایی کوتاه که آغازی دارد و انجامی… 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
در گذشتهها به دنبالِ آن لحظه ی ناب گشتن، آشکارا به معنای آن است که آن لحظه ها، اینک، وجود ندارند. آتشی که خاکستر شده، عزیز من، آتش نیست_ حتی اگر داغِ داغ باشد. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
مگر به تو نگفته ام که «یاد، انسان را بیمار میکند» ؟ نگفته ام؟/ عشق تن به فراموشی نمیسپارد_ مگر یکبار، برای همیشه. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
حرفه ای شدن، پایانِ قصه ی خواستن است؛ عادت، ردِّ تفکر است، و ردِّ تفکر، آغاز بلاهت است. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
برای ساختنِ یک جهانِ جعلی، که در آن هیچ چیز، همان چیزی نباشد که باید، گروهانی از آدم ها، سر سختانه تلاش کرده اند؛ و ایشان، به احترامِ همین تلاشِ جان فرسای غول آسایِ کمر شکن، دمی به صداقت باز نخواهند گشت؛ دمی. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
(یک روز، خُل واره، یک دسته گلِ کوچکِ کوتاه قد برایت آوردم. / پدرت ناگهان و پیش از تو سر رسید. / دسته ی گل را دید. / آذری خندید.) _ هاه! این را باش! در ساوالانِ من، گل، بالاتر از قامتِ توست، گیله مردِ کوچک! تو در دریای گل، برای دخترم، یک قطره گلک آورده ای مردک؟ _ این قطره پر از ارادت است آقا؛ اما در آن دریای شما به جز گل هیچ چیز نیست. (آنوقت تو از دور پیدا شدی و پدرت در آنی، گم شد؛ و من دانستم که او، گرچه بسیار تنومند است/ و عامیانه سخن میگوید/ و با دست غذا میخورد،/ عشق را اما میداند.) 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
سن، مشکلِ عشق نیست. زمان نمیتواند بلورِ اصل را کدر کند_ مگر آنکه تو برق انداختنِ آن را از یاد برده باشی. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
برای شادمانه و پُر زیستن، در عصر بی اعتقادیِ روح، در مِه زیستن ضرورت دارد. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
برای نفَسی آسوده زیستن،چاره ای نیست جز مِهی فشرده را گرداگرد خویش انگار کردن؛مهی که در درون آن، هر چیزِ غم انگیز، محو و کمرنگ میشود. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
ممکن است به فکر ایجاد یک اثرگاه تازه هم بیفتیم.
-با چه چیزهایی میخواهی اثرگاهمان را پر کنی؟
-با دستنوشتههای هنرمندان بزرگ معاصر. چنین نقشهیی دارم. نه اثرگاه خطاطان و خوشنویسان، که جایگاهی ویژهی خط و نوشتههای دستی بزرگان هنر و فرهنگ ملی: نویسندگان، شاعران، نقاشان، موسیقیدانها و…
-میدانم… فکر زیبایی است.
-طرحش را هم دادهام؛ و بعد، خیال دارم پیشنهاد راه انداختن یک دانشگاه غیر متمرکز فرش را هم بدهم. فقط برای بانوان خانهدار. فقط. جلسات آموزش سریع بافندگی و طراحی فرش، و بعد، دادن امکانات به تمام زنانی که دورهی نخستین را با پیروزی گذراندهاند. امکانات، در خانه. هزاران هزار زن، در اوقات فراغت خود، آهسته آهسته قالیچه میبافند، و هر قالیچهیی که تمام میکنند و تحویل دانشگاه میدهند، در حکم چند واحد درسیست که به پایان رساندهاند؛ و به جای آنکه شهریهیی بپردازند، دستمزدی هم میستانند. فکرش را بکن که چه غوغایی میشود! زنان تحصیلکرده و فرهیخته، دیگر، زمان کشی نمیکنند و در بطالت لحظهها فرو نمیروند و بیکارگی آنها را گرفتار سرخوردگی نمیکند. موطف هم نیستند که کار را در زمان معینی تمام کنند و تحویل بدهند. آنها برای دریافت کارشناسی، باید، لااقل، شش قطعه قالیچه تحویل بدهند… ذز این باب، خیلی فکر کردهام. فرش، مظهر صبوری ماست؛ صبوری ملتی که هرگز تسلیم نمیشود، و هرگز به بد، رضا نمیدهد. فرش، فقط زیبایی نیست، فلسفهی مفاومت خاموش و چندهزارسالهی یک ملت است-همراه با زمزمهای ملایم، که خاموشی را تعریف میکند. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
هرگز انتظار ندارم مرا همانقدر دوست داشتهباشی که دوستت دارم. این توقعی است غیر منصفانه. من باید عاشقِ تو باشم -در حدِ ممکنِ عشق، و آرزومند آن باشم که مرا بخواهی -هر قدر که میخواهی. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
پیش از ان واقعه ی بزرگ ،عاشق زمزمه نمیکند فریاد نمیکشد! 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
خداوندِ خدا، پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چرا که میدانست انسان بدون عشق، دردِ روح را ادراک نخواهد کرد، و بدونِ دردِ روح، بخشی از خداوندِ خدا را در خویشتنِ خویش نخواهد داشت. 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
و شب، گِرداگِرد آتش را مملو از خاطره میکنیم.
و همیشه خاطرات عاشقانه، از «نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین لحظه، نخستین نگاه و نخستین کلمات آغاز میشود» همانگونه که سیاست از نخستین زندان، نخستین شلّاق، و نخستین دشنامهای یک بازپرس.
عشق، نَفسِ (nafs) نخستین است، و دردِ جاری، نخستینِ همیشه.
و به سیبزمینیهای پوستسوختهی از زیر خاکستر در آمدهی داغداغ- که از این دست به آن دست میاندازیمشان- گُلپرِ اصل میزنیم و نمکِ نرم… 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
عشق یعنی پویشِ نابِ دائمی. به سراغ خستگانِ روح نمیآید. خستهدل نباش، محبوبِ خوب آذریِ من! 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی