بریده‌هایی از رمان کوری

نوشته ژوزه ساراماگو

مسئله این بود که بعضی وقت‌ها ضعف، باعث متمرکزنشدن فکر می‌شود و این نه به دلیل کمی جذابیت ذهنی آن است؛ نه! بلکه به این خاطر است که مغز آدم دچار رخوت می‌شود، مثل موجودی که می‌خواهد به خواب زمستانی برود؛ خداحافظ جهان و درنتیجه‌ی این مسئله، غیرطبیعی نبود که شنونده‌ها پلک‌هایشان را آرام ببندند و فراز و نشیب قصه را با چشم روح خود پی بگیرند. کوری ژوزه ساراماگو
افتادن، آنقدرها هم باعث نگرانی نیست؛ زیرا عادت به افتادن، اندام آدم را مقاوم می‌کند. رسیدن به کف زمین، خودبه‌خود آرامش‌بخش است و اولین فکری که به ذهن می‌رسد، این است که در همین‌جا که هستم خواهم ماند و گاهی نیز در وضعیت‌های خطرناک، آخرین فکر است؛ اما چیزی‌که در هیچ وضعیتی عوض نمی‌شود این است که همیشه بعضی‌ها هستند که از بیچارگی دیگران سوء‌استفاده می‌کنند و همانگونه که همه هم می‌دانند کار دنیا از اول، نسل اندر نسل چنین بوده است. فرار بی‌هدف این آدم‌ها باعث شد تا چیزهایی را که مال آنها بود پشت سرشان جا بگذارند و بعد از غلبه بر ترس خود، به دنبال آنها برمی‌گردند و آن‌گاه باید این مشکل پیچیده را به‌طور مسالمت‌آمیز بین خود حل کنند که چه چیزهایی متعلق به من است و چه چیزهایی متعلق به تو. کوری ژوزه ساراماگو
- شما نمی‌توانید فکرش را هم بکنید که وقتی شمار عمر آدم بالا می‌رود، آدم چه لیستی را علیه خودش نسبت می‌دهد.
- من که با وجود جوانی‌ام، از هم‌اکنون لیستم پر شده است.
- اما شما هنوز مرتکب کار واقعا بدی نشده‌اید.
- از کجا می‌دانید؟ شما که هیچوقت با من زندگی نکرده‌اید.
کوری ژوزه ساراماگو
مادربزرگش به او گفته بود: آبی که برای خیساندن حبوبات مورد استفاده قرار می‌گیرد، برای پختن آنها هم به‌درد می‌خورد و بعد از پخت، آنچه که می‌ماند، فقط آب نیست؛ بلکه سوپ است. در طبیعت، همه‌ی چیزها از بین نمی‌روند؛ بلکه گاهی وقت‌ها هم چیزی به‌دست می‌آید. کوری ژوزه ساراماگو
در برخی شرایط خاص، بهترین غذا برای آدم، مواد غذایی کنسروشده و یا غذاهایی هستند که در شیشه از آنها نگهداری می‌شود؛ نه فقط به آن دلیل که این نوع غذا از قبل، پخته و آماده‌ی خوردن است؛ بلکه به این دلیل هم هست که حمل آنها راحت‌تر و برای استفاده‌ی آنی هم آسان‌تر هستند. این هم درست است که همه‌ی کنسروها و شیشه‌ها و مواد بسته‌بندی شده‌ی مختلف دارای تاریخ مصرف هستند و بعد از تمام شدن آن تاریخ، استفاده‌ی آنها موجب زیان و حتی گاهی خطرناک است؛ اما مردم با عقل خود، بی‌درنگ ضرب‌المثلی را سر زبان‌ها انداخته‌اند که به یک تعبیر جوابی ندارد و به ضرب‌المثلی دیگر شبیه است: «از دل برود هر آنکه از دیده برفت.» اما حالا بیشتر مردم می‌گویند: «چشمی که نمی‌تواند ب‌بیند، معده‌اش سنگی است.» و شاید به همین دلیل باشد که آنها این‌همه چیز به‌دردنخور می‌خورند! کوری ژوزه ساراماگو
در ابتدا ممکن است به‌نظر خجالت‌آور باشد کسی که موردتوجه دیگران قرار گرفته، شرطی هم داشته باشد؛ اما عده‌ای از آدم‌های پیر چنان هستند که مدت‌عمر کمی که از عمر آنها باقی مانده را با ماسکی از غرور می‌گذرانند. دکتر پرسید: «چه شرطی دارید؟»
- هر وقت بار گرانی برای شما شدم، باید به من بگویید و اگر از روی ترحم و یا حق دوستی حرفی نزنید، امیدوارم خودم آنقدر نیروی تشخیصش را داشته باشم که هر چه را لازم است، انجام دهم. دختر با عینک دودی پرسید: «بسیار مایلم بدانم که چه خواهید کرد؟»
- می‌روم! از پیش شما می‌روم! دور می‌شوم؛ درست مثل فیل که در گذشته چنین می‌کرد و شنیده‌ام این عادت آنها تغییر کرده، زیرا این حیوانات دیگر به پیری نمی‌رسند!
- اما شما که فیل نیستید!
- ولی مردی کامل هم نیستم.
کوری ژوزه ساراماگو
دختر با عینک دودی گفت: تنها یک زن می‌تواند انتقام زن‌های دیگر را بگیرد و اگر انتقام به حق باشد، یک کار انسانی است و اگر قربانی نسبت به جانی حقی نداشته باشد، پس عدالتی هم وجود نخواهد داشت. سپس همسر مردی که اول از همه کور شد، اضافه کرد: «و نیز انسانیتی هم وجود نخواهد داشت.» کوری ژوزه ساراماگو
مردی که اول از همه کور شد گفت: «بی‌شک هنوز دولت حاکمه‌ای هم هست.»
- من زیاد مطمئن نیستم؛ اما اگر وجود هم داشته باشد، حکومت کورها بر کورها است: یعنی نابودی‌ای سعی دارد به یک نابودی دیگر سر و سامان بدهد!
پیرمرد با چشم‌بند سیاه گفت: «پس آینده‌ای هم وجود ندارد.»
- من نمی‌دانم که آینده‌ای هست یا نه؛ اما آنچه اکنون اهمیت دارد این است که درحال حاضر چگونه زنده بمانیم.
- اگر آینده‌ای نباشد، حال هم به هیچ دردی نمی‌خورد.
کوری ژوزه ساراماگو
حقیقت این است که زندگی در یک پیچ‌وخم زیاد به نام تیمارستان روانی، قابل مقایسه با وقتی‌که پایش را از آنجا بیرون می‌گذارد، بی دست یاری‌کننده و یا قلاده یک سگ راهنما که او را به پیچ‌وخم بسیار درون‌شهری پر از هرج‌ومرج ببرد، نیست. در این‌جا حافظه نیز به درد هیچ چیز نمی‌خورد؛ زیرا یاد و خاطره، تنها می‌تواند تصویر محله‌ها را تداعی کند نه راه‌هایی را که به آنها ختم می‌شوند. کوری ژوزه ساراماگو
به یک آدم کور بگویید آزادی و دری که او را از دنیای بیرون جدا کرده به رویش باز کنید و یک بار دیگر به او بگویید آزاد هستی، برو! اما او نمی‌رود و همان‌طور وسط جاده با همراهانش می‌ایستد. آنها می‌ترسند و نمی‌دانند کجا باید بروند. کوری ژوزه ساراماگو
بسیاری از زندانیان کور، زیر دست و پا له خواهند شد؛ به هم می‌خورند و به این‌سو و آن‌سو رانده می‌شوند که نتیجه‌ی ترس و هراس و یک پیامد معمولی است. به طوری‌که می‌توان گفت غریزه‌ی همه‌ی حیوانات هم، چنین است. اما گیاهان نیز اگر آن‌قدر ریشه نداشتند که آنها را در خاک نگه دارد، بی‌شک به همین صورت فرار می‌کردند و دیدن فرار درختان جنگل از لهیب آتش چقدر جالب است! کوری ژوزه ساراماگو
خوشبختانه آن‌چنان‌که تقدیر آدمی تا کنون نشان داده، اگر بدی‌ای به خوبی منجر شود، غیرعادی نیست و کمتر گفته شده که خوبی‌ای به بدی منجر شده باشد. دنیای ما ضد و نقیض‌هایی این‌چنین دارد که باید به بعضی از آنها بیشتر، دقت و توجه کرد. کوری ژوزه ساراماگو
او پیشنهاد کرد: «بهتر است کفش‌های خود را دربیاوریم.» یک‌نفر گفت: «در آن‌صورت، پیدا کردن کفش‌ها برایمان دشوار خواهد بود.» یک‌نفر دیگر گفت: «کفشی که اضافه مانده، بی‌شک صاحبش مرده است.»
- با این فرق که در این‌صورت دست‌کم یک‌نفر همیشه پیدا می‌شود که آنها را بپوشد.
- این‌همه حرف‌زدن درباره‌ی کفش مرده‌ها برای چیست؟
یک ضرب‌المثل هست که می‌گوید: «چه فایده دارد چشم به کفش مرده‌ها داشته باشی.
- چرا ؟
- برای این‌که کفش‌هایی که مرده‌ها را با آن دفن می‌کردند مقوایی بود و همین، منظور را می‌رساند. تا آنجایی که ما می‌دانیم، روح‌ها پایی ندارند!
کوری ژوزه ساراماگو
تمام آنهایی که این پیام را می‌شنوند و بی هیچ تردیدی، شهروندانی شرافتمند هستند، احساس مسئولیت کنند و از خاطر نبرند در این قرنطینه‌ای که هم‌اکنون در آنند، بی هیچ مسئله‌ی شخصی، نشانه‌ای از اتحاد آنها با شهروندان دیگر کشور است. کوری ژوزه ساراماگو
- آنها سلاح دارند.
- تا جایی که همه می‌دانیم آنها فقط یک هفت‌تیر دارند و دیر یا زود هم گلوله‌هایشان تمام می‌شود.
- اما آنقدر گلوله دارند که چند نفر از ما را بکشند.
- خیلی از آدم‌ها برای چیزهای کم‌ارزش‌تری کشته شده‌اند.
- من حاضر نیستم که جانم را بگذارم و خوشی‌اش نصیب دیگران شود.
کوری ژوزه ساراماگو
همیشه کسانی وجود داشته‌اند که به دلیل نداشتن شرم و آبرو، توانسته‌اند شکم خود را پر کنند؛ اما ما، مایی که جز این تکه کوچک آبرو که لایق آن هم نیستیم، چیز دیگری نداریم، بهتر است دست‌کم نشان دهیم می‌توانیم هنوز هم برای گرفتن حق‌مان مبارزه کنیم. کوری ژوزه ساراماگو
هر خوب و بدی که از گفتار یا اعمال ما پدید می‌آید، با هم حساب می‌شوند و بر فرض آن‌که این خوب‌ها و بدها در طول تمام روزهایی که در آینده خواهند آمد، با هم متناسب و متعادل باشند و حتی در روزهای بی‌نهایتی که دیگر ما وجود نداریم تا بدانیم از بابت آنها باید از خود راضی باشیم یا شرمنده … کوری ژوزه ساراماگو
باید قبل از هر کاری ، عواقب آن را در نظر گرفت؛ اما اگر به عواقب اولیه نگاه کنیم و بعد پیامدهای احتمالی و بعد عواقبی که ممکن است بعدها پیش بیاید و بعد از آن به پیامدهایی که می‌شود تصور کرد، نگاه می‌کردیم، می‌دیدیم که در آن صورت، هرگز از فکر اولیه‌ای که ما را به تأمل وامی‌داشت، فراتر نمی‌رفتیم. کوری ژوزه ساراماگو
بی‌شک بیمارستان مخصوصی برای کورها وجود دارد. یک نفر اضافه‌تر که فرقی ندارد. در آنجا زخم پایم را درمان می‌کنند و حالم خوب می‌شود. من شنیده‌ام که این کار را حتی برای محکومان به مرگ هم انجام می‌دهند؛ مثلا اگر آپاندیس داشته باشند، اول آنها را عمل جراحی می‌کنند و بعد، اعدام! بدین ترتیب سالم می‌میرند! کوری ژوزه ساراماگو
وجدان‌اخلاقی که خیلی از آدم‌های بی‌فکر از آن پیروی نمی‌کنند و حتی بیشترشان آن را زیر پا می‌گذارند، یک حقیقت‌موجود است و ساخته‌ی فیلسوفان دوران‌دقیانوس که وجود روح در آدمی را تنها یک مسئله‌ی‌گنگ می‌دانستد، نیست. با گذشت زمان و رشد زندگی‌اجتماعی و تغییر و تکامل‌نژادی، ما اخلاق را در سرخی‌خون و شوری‌اشک ریختیم؛ اما گویی این مقدار هنوز کافی‌نبود. پس چشم‌ها را به نوعی آیینه‌ی درون‌نگر تبدیل‌کردیم و نتیجه آن‌که چشم‌ها آنچه را با زبان انکار می‌کنیم، بی‌پروا نشان می‌دهند… کوری ژوزه ساراماگو
مردی که بعد از آن ماجرا ماشین مرد کور را دزدید، در آن لحظه به‌خصوص از کمک‌کردن به او نیت بدی نداشت؛ بلکه برعکس، او تنها دچار احساسات بشردوستانه و فداکاری شده‌بود که همه‌ی مردم می‌دانند دو ویژگی خوب انسان است و در همه، حتی در جنایتکاران بی‌رحم‌تر از آن مرد هم وجود دارد. کوری ژوزه ساراماگو