همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند. البته اگر به قصد نابودی کل زندگی ات نیامده باشد! عامه پسند چارلز بوکفسکی
بریدههایی از رمان عامه پسند
نوشته چارلز بوکفسکی
اصلا هیچ تصوری نداری که بیست و پنج روز به چه سرعتی میگذرد وقتی که نمیخواهی بگذرد. عامه پسند چارلز بوکفسکی
تلفن زنگ زد. برش داشتم.
«بله؟»
«آقای بلان شما یکی از برندگان قرعه کشی جوایز ما هستید. جایزه ی شما میتونه یک دستگاه تلویزیون ،یک سفر به سومالی ،پنج هزار دلار یا یک عدد چتر تاشو باشه. ما یه اتاق به همراه صبحانه ی مجانی هم براتون در نظر گرفته یم. کاری که باید بکنید اینه که در یکی از سمینارهای ما شرکت کنید. ما در این سمینار به شما تعداد بی شماری املاک ارزشمند پیشنهاد میدیم…»
گفتم «هی آقا.»
«بله آقا.»
«خر خودتی!»
گوشی را گذاشتم. به تلفن خیره شدم. وسیله ی لعنتی. ولی برای تلفن کردن به پلیس لازم بود. از کجا معلوم. عامه پسند چارلز بوکفسکی
آیا بی عرضهها واقعا لیاقت چیز دیگری جز یک اردنگی نداشتند؟ عامه پسند چارلز بوکفسکی
اغلب بهترین قسمتهای زندگی اوقاتی بوده اند که هیچکار نکرده ای و نشسته ای و درباره ی زندگی فکر کرده ای.
منظورم این است که مثلا میفهمی که همه چیز بی معناست ،بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بی معنا باشد ،چون تو میدانی که بی معناست و همین آگاهی تو از بی معنا بودن تقریبا به آن معنا میدهد. میدانی منظورم چیست؟بدبینی خوش بینانه. عامه پسند چارلز بوکفسکی
من دیگه بچه نیستم. صبحها خسته از خواب پا میشم عامه پسند چارلز بوکفسکی
من باید یک فیلسوف بزرگ میشدم. آن وقت به همه میگفتم که ما چه قدر ابله ایم. ول میگردیم و هوا را توی ریه مان میفرستیم و بیرون میدهیم. عامه پسند چارلز بوکفسکی
آدمها وابسته میشوند. وقتی بند نافشان را میبرند به چیزهای دیگر وابسته میشوند. نور، صدا، پول ، سراب ، مادر،جنایت و بدحالی دوشنبه صبحها. عامه پسند چارلز بوکفسکی
تاریخ را برندهها مینویسند. عامه پسند چارلز بوکفسکی
آدم هایی که در عمرشان از پس حل کردن چیزی بر آمده بودند معمولا پشتکار زیاد داشتند و کمی هم خوش شانسی. اگر به اندازه ی کافی پا فشاری میکردی معمولا شانس هم به دنبالش میآمد. خیلی از آدمها نمیتوانند منتظر شانس بمانند،پس تسلیم میشوند. عامه پسند چارلز بوکفسکی
بعضی وقتها چیزها همانی هستند که میبینی ، نمیشود انتظار بیشتری ازشان داشت. بهترین کسی که میتواند خوابی را تعبیر کند خود همان کسی است که خواب را دیده. عامه پسند چارلز بوکفسکی
مشکلات و رنج تنها چیز هایی هستند که یک مرد را زنده نگه میدارند. یا شاید هم اجتناب کردن از مشکلات و رنج. خودش کاری تمام وقت است. بعضی وقتها آدم موقع خواب هم آسایش ندارد. عامه پسند چارلز بوکفسکی
من با خطر زندگی میکردم…فقط یک بار زندگی میکنیم، مگر نه ؟…فقط یکبار قرار بود سوار چرخ و فلک بشوم. زندگی مال پر دل و جرئت هاست. عامه پسند چارلز بوکفسکی
به او گفتم «فکر کنم بدونی ، ولی اون چیزی که دستت گرفتی رو بیرون میفروشن.»
«چی رو نمیفروشن؟»
«هوارو ،که اون هم به زودی فروشی میشه… عامه پسند چارلز بوکفسکی
«قدیما زندگی شخصی نویسندهها از نوشته هاشون جالبتر بود. امروزه روز نه زندگی هاشون جذابه نه نوشته هاشون.» عامه پسند چارلز بوکفسکی
آدم بدنیا آمده تا به خاطر هر وجب زمین بجنگد ، آمده که بجنگد ،که بمیرد. عامه پسند چارلز بوکفسکی
کی ممکن است دلش بخواهد صد و دو سال عمر کند؟ هیچ کس جز یک احمق. عامه پسند چارلز بوکفسکی
«جهنم چیزی ست که خودت خلقش میکنی.» عامه پسند چارلز بوکفسکی
من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دست هام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست هایم چه کار کرده اند؟ یک جایم را خارانده اند ،چک نوشته اند ،بند کفش بسته اند ، سیفون کشیده اند و غیره. دست هایم را حرام کرده ام. همینطور ذهنم را. عامه پسند چارلز بوکفسکی
بعضی وقتها فکر میکنم که اصلا نمیدانم کی هستم. خیلی خب ، من نیکی بلان هستم. ولی خیلی هم مطمئن نباش. ممکن است یک نفر توی خیابون داد بزنه «هی هَری! هری مارتل!» من هم احتمالا جواب میدهم «چیه ؟ چی شده؟» منظورم این است که میتوانم هر کسی باشم. چه فرقی میکند ؟اسم چه اهمیتی دارد؟
زندگی عجیب است ،مگر نه؟ عامه پسند چارلز بوکفسکی
حالا اینجا بودم. نشسته بودم و به صدای باران گوش میکردم. اگر همین الان میمردم در هیچ کجای دنیا حتا یک قطره اشک هم برایم ریخته نمیشد. نه اینکه دلم چنین بخواهد ولی خیلی غیرعادی بود. آدمی فلکزده با چه حد میتواند تنها شود؟ ولی دنیای بیرون پر از بیمصرفهای پیر و تنبلی مثل من بودند. نشسته بودند و به صدای باران گوش میدادند و فکر میکردند چه بر سر زندگیشان آمد. این درست زمانی است که میفهمی پیر شدهای، وقتی که مینشینی و در شگفتی که همه چیز کجا رفت. عامه پسند چارلز بوکفسکی
بیشتر آدمهای دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند عصبی بودند. آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند ، احمق بودند عامه پسند چارلز بوکفسکی
مشکل من تمام دنیا بود عامه پسند چارلز بوکفسکی
هنوز نمرده بودم، ولی داشتم بهسرعت میگندیدم. کی توی این وضعیت نبود؟
همهمان مسافر این کشتی سوراخ بودیم و دلمان هم خوش بود که زندهایم. عامه پسند چارلز بوکفسکی
همه ما باید بیشتر آت و آشغال مان را دور بریزیم تا بفهمیم که کجاییم. نه نه این که ببینیم کجاییم بلکه ببینیم کجا نیستیم. هرچه بیشتر خرت و پرت دور بریزی بهتر میبینی. عامه پسند چارلز بوکفسکی
اغلب بهترین قسمتهایِ زندگی اوقاتی بودهاند که هیچ کار نکردهای و نشستهای و دربارهیِ زندگی فکر کردهای. منظورم این است که مثلا میفهمی که همهچیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد، چون تو میدانی که بیمعناست. و همین آگاهیِ تو از بیمعنا بودن تقریبا معنایی به آن میدهد. عامه پسند چارلز بوکفسکی
مردم تمام عمرشان انتظار میکشیدند. انتظار میکشیدند که زندگی کنند ، انتظار میکشیدند که بمیرند. توی صف انتظار میکشیدند تا کاغذ توالت بخرند. توی صف برای پول منتظر میماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صفهای درازتر میرفتند. صبر میکردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر میکردی تا بیدار شوی. انتظار میکشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن میشدی. منتظر باران میشدی و بعد هم صبر میکردی تا بند بیاید. منتظر غذاخوردن میشدی و وقتی سیر میشدی بازهم صبر میکردی تا نوبت دوباره خوردن برسد عامه پسند چارلز بوکفسکی
هنوز نمرده بودم، ولی داشتم به سرعت میگندیدم. کی توی این وضعیت نبود؟ همه مان مسافر این کشتی سوراخ بودیم و دل مان هم خوش بود که زنده ایم. عامه پسند چارلز بوکفسکی
من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چهکار کردهاند؟ یکجایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را. عامه پسند چارلز بوکفسکی
همه ی ما بی پول زندگی میکردیم و بی پول هم میمردیم. .
بازی ما فرسایشی است.
اگر زورت میرسید که صبحها کفشت را پایت کنی خودش یک پیروزی بزرگ بود.
عامه پسند
چارلزبوکفسکی عامه پسند چارلز بوکفسکی
صبر کردیم و صبر کردیم. همه مان. آیا دکتر نمیدانست یکی از چیزهایی که آدمها را دیوانه میکند همین انتظار کشیدن است؟ مردم تمام عمرشان انتظار میکشیدند. انتظار میکشیدند که زندگی کنند. انتظار میکشیدند که بمیرند. توی صف انتظار میکشیدند کاغذ توالت بخرند. توی صف برای پول منتظر میماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صفهای درازتر میرفتند. صبر میکردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر میکردی تا بیدار شوی. انتظار میکشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن میشدی. منتظر باران میشدی و بعد هم صبر میکری تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن میشدی و وقتی سیر میشدی بازهم صبر میکردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطب روان پزشک با بقیه ی روانیها انتظار میکشیدی و نمیدانستی آیا تو هم جزء آنها هستی یا نه. عامه پسند چارلز بوکفسکی
همیشه یک نفر هست که روز آدم رو خراب کنه عامه پسند چارلز بوکفسکی
آدم به دنیا آمده که بمیرد. که چی؟ ولگردی و انتظار، انتظار برای یک قطار، انتظار برای یک خدمتکار در هتلی در لاسوگاس در یک شب ماه آگوست. انتظار برای موشی که بزند زیر آواز. انتظار برای ماری که بال در بیاورد. عامه پسند چارلز بوکفسکی