از میان جنگل به طرف چشمه رفتم - قشنگترین جای روی زمین است. همه چیز چشمنواز بود. احساس میکردم آرامش و طراوت جنگل در روحم نفوذ میکند و من را هم با خودش یکدست میکند، یکدست با آبی آسمان، با سبزی درختهای خزه بسته و با درخشندگی برف. یادداشتهای شخصی 1 سرباز جروم دیوید سالینجر
جروم دیوید سالینجر
پسر، موقعی که آدم میمیرد، این مردم خوب آدم را از چهار طرف محاصره میکنند. من امیدوارم که وقتی مُردم، یک آدم بافهم و شعوری پیدا بشود و جنازهی مرا توی رودخانهای، جایی بیندازد. هرجا که میخواهد باشد، ولی فقط توی قبرستان، وسط مردهها، چالم نکنند. روزهای یکشنبه میآیند و روی شکم آدم دسته گل میگذارند، و از این جور کارهای مسخره. وقتی که آدم زنده نباشد، گل را میخواهد چه کار؟ مرده که به گل احتیاجی ندارد… آدم تا زنده است باید از کسی که دوستش دارد گل هدیه بگیرد…
– ناتور دشت اثر سلینجر
[لینک مرتبط: معرفی کتاب ناتور دشت] ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
همه ی احکقها از اینکه بهشان احمق بگویی زورشان میآی ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
آدمها همیشه فکر میکنند هرچه میگویند درستِ درست است! ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
آره پسر جون زندگی بازیه. یه بازی که بای بر اساس قواعدش پیش بری! ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
شما آدمهایی مثل ارنست را در نظر بگیرید که همیشه حولههای خیس شان را میزنند در کون بچه ها. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
به گارسون گفتم از ارنی بپرسد که ایا میل دارد بیاید پیش من تا یک گیلاس مشروب با هم بزنیم یا نه. هرچند گمان نمیکنم که یارو اصلا پیغام مرا به او رسانده باشد. این پیش خدمتهای حرام زاده هیچ وقت پیغام آدم را به کسی نمیرسانند ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
دل مارتی را شکستم، جدا دلش را شکستم. بی اندازه تاسف خوردم که چرا مسخره اش کردم. بعضی از اشخاص را نبایست مسخره کرد، ولو اینکه حقشان باشد، دلشان میشکند. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
جناب سروان یکی از آن اشخاصی بود که خیال میکنند اگر نتوانند موقع دست دادن با یک نفر چهل تا از انگشتهای او را بشکنند، باید اسمشان را گذاشت زن صفت و پفیوز. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
استرادلیتر همیشه از آدم تقاضای لطف بزرگی داشت. آدمهای خوشگل یا آدمهایی که خیال میکنند خیلی زرنگند همیشه از آدم تقاضای لطف بزرگی دارند. انها چون برای خودشان میمیرند خیال میکنند دیگران هم برایشان میمیرند. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
استرادلیتر خیلی بدش میامد او را بی شعور خطاب کنند. تمام بی شعورها همینطورند. وقتی که بهشان بگویی بیشعور از ادم بدشان میاید ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
_گوش کن، سلام منو بهش برسون خب؟
استرادلیتر گفت: باشه.
اما میدانستم که بعید است این کار را بکند. شما آدمی مثل استرادلیتر را در نظر بگیرید، این جور آدمها هیچ وقت سلام آدم را به کسی نمیرسانند. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
اگر آدم سرش را از روی کتاب بردارد و چشمش بیفتد به قیافه ی نحس شخصی مثل آکلی دیگر کارش ساخته است. البته آدم در هر صورت کارش ساخته میشود اما اگر چشمش به آکلی بیفتد زودتر. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
علت اینکه آن طرفها پرسه میزدم این بود که سعی میکردم پیش خودم حس کنم که دارم خداحافظی میکنم. منظورم این است که بعضی وقتها شده که از مدرسه یا جای دیگر رفته ام و حتی خودم ندانسته ام که دارم میروم. اینطوری خوشم نمیاید. برایم فرقی نمیکند که خداحافظی غمناک باشد یا سخت، ولی دلم میخواهد وقتی از جایی میروم خودم بدانم که دارم میروم. اگر آدم نداند حالش بدتر میشود. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
همه ش مجسم میکنم چن تا بچه کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی میکنن. هزار هزار بچه کوچیک؛ و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدم بزرگه، غیر من. منم لبه یه پرتگاه خطرناک وایسادهام و باید هر کسی رو که میآد طرف پرتگاه بگیرم- یعنی اگه یکی داره میدوئه و نمیدونه داره کجا میره من یه دفه پیدام میشه و میگیرمش. تمام روز کارم همینه. ناتورِ دشتم. میدونم مضحکه ولی فقط دوس دارم همین کارو بکنم، با این که میدونم مضحکه ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
از نشونههای یه آدم بی تجربه اینه که دلش میخواد با شرافت برای هدفی که داره جونش رو فدا کنه و از نشونههای یه آدم باتجربه اینه که با کمال فروتنی در کنار هدفش به زندگی ادامه میده. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
حقیقتش را بخواهید من از کشیشها متنفرم ،مخصوصا وقتی با لحن مقدسی شروع به نصیحت میکنند؛ وای که چقدر از لحن آنها حالم بد میشود. اصلا نمیتوانم درک کنم چرا اونها قادر نیستن عادی حرف بزنند. به نظرم وقتی میخوهند حرف بزنند سعی در فریب انسانها دارند. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
گرچه من به عیسی مسیح علاقه مندم ولی اصلا به مطالب انجیل اهمیت نمیدم واقعیت اینه که حواریون باعث ناراحتی من میشن. چون به محض این که حضرت عیسی از دنیا رفت همه آنها سر به راه شدند ولی تا زمانی که زنده بود مدام او را آزار میدادند. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
مشکل اینجاست که با هر کسی رابطه دوستی برقرار میکنم فکر میکنم آدم درست و حسابی است. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
خیلی احمقانه است همیشه آدم مجبور است از دیدن کسی که اصلا خوشحال نشده بگوید خوشحال شدم بالاخره اگر آدم بخواد در میان مردم زندگی کند مجبور است این چرندیات رو هم سر هم کند. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
مردم همیشه برای چیزها و آدمهای عوضی دست میزنن ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
من امیدوارم که وقتی مردم، یک آدم با فهم و شعور پیدا بشود و جنازهٔ مرا توی رودخانه ای، جایی بیاندازد. هرجا که میخواهد باشد، ولی فقط توی قبرستان، وسط مرده ها، چالم نکنند. روزهای جمعه میآیند و روی شکم آدم دسته گل میگذارند، و از این جور کارهای مسخره. وقتی که آدم زنده نباشد، گل را میخواهد چکار؟ مرده که به گل احتیاج ندارد. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
وانمود میکنم کر و لالم. اون طوری مجبور نمیشدم با کسی حرفای احمقانهی بی خودی بزنم. اگه کسی میخواست باهام حرف بزنه باید حرفشو رو یه تیکه کاغذ مینوشت میداد دستم. بعد یه مدتم از این کار خسته میشدن و من باقی عمرم از شر حرف زدن خلاص مبودم ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
اگه قراره دچار فروپاشی عصبی بشه، حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه که نذاریم در آرامش دچارش بشه. فرانی و زویی جروم دیوید سالینجر
بعد از این مدت صحبت و سر کردن با لئا در آن اتاق به این نتیجه رسیدم که اگر قرار باشد روزی به جهنم بروم ، ترجیح میدهم قبلش کمی توی این اتاق بمانم (مهم نیست که گرم باشد یا سرد و یا حتی باد و توفان در حال خراب کردن در و پنجره اش باشد) چرا که تمام صحبت هایم با لئا یک دفعه به طرفم هجوم میآورد… دختری که میشناختم (به همراه 7 داستان کوتاه) جروم دیوید سالینجر
«شاعر شعرشو ابداع نمیکنه، کشفش میکنه.» این را گفت بی آینکه شخص خاصی را مخاطب قرار دهد. به آهستگی افزود: «جایی که رود مقدس الف جریان داره، کشف شده، نه ابداع.» جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
«شاعر شعرشو ابداع نمیکنه، کشفش میکنه.» این را گفت بی آینکه شخص خاصی را مخاطب قرار دهد. به آهستگی افزود: «جایی که رود مقدس الف جریان داره، کشف شده، نه ابداع.» جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
فورد هیچوقت متوجه این نشده که تو عالیترین کلاه صاف کن عالمی. منظورم اینه که آدم نمیتونه به اون نوع شعری برسه که فورد بهش رسیده، مگر اینکه توانایی عادی مردا برای تشخیص دادن یه کلاه صاف کن عالی رو از دس بده. جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
«هیچوقت تو زندگیم لب به مشروب نزدم.» فورد این را به آرامی گفت، انگار بخواهد حالت اعتراف گونه را از حرفش بگیرد. «نه بخاطر اینکه مادرم الکلی بود. هیچوقت سیگارم نکشیدم. دلیلش اینه که وقتی بچه بودم، یه نفر بهم گفت الکل و سیگار حس چشایی رو ضعیف میکنه. من فکر کردم خوبه که آدم حس چشایی کامل و بی نقصی داشته باشه. یه جورایی هنوزم همینجور فکر میکنم. هنوز نتونستم از خیلی اعتقادات بچگیم دست بکشم.» جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
من حتی یه بارم بابت شعرا ازش تشکر نکردم. حتی هیچوقت بهش نگفتم اینا چقدر برام ارزش داره. میترسیدم طلسمش بشکنه _ همه چی برام عین جادو بود. جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
سنی ازم گذشته بود تا فهمیدم شعر واقعی اصلا وجود داره. در جست و جوش تا سر حد مرگ رفته بودم. در واقع این جور مردن خیلی هم موجهه. به خاطرش آدمو توی قبرستون مخصوصی دفن میکنن. جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
در واقع پاهای درازش خیلی هم جالب توجه بودند. و البته نه فقط پاهایش که تمام اندامش جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
سیگار برگ توصیه کرد: «اگه پاهات یخ کرد، یکی ازون کیف و کوله هاتو وا کن. خیلی چیزا داری که گرمت کنه. اون تو خیلی چیزا هست که گرمت کنه.» جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
چیزی از دهانش بیرون آورد و با تلنگری در شب رهایش کرد. پنجره را بست و گفت: «من آدم حسابی ام، از یه خانواده ی کوفتی آبرومند. همه چی داشتم، پول، موقعیت، کلاس.» به میلر نگاه کرد. «ببینم تو از قضا ممکنه سیگار میگار داشته باشی؟» جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
من ریموند فورد را دوست دارم. از پدرم هم بیشتر دوستش دارم. هرکس که این دفتر یادداشتهای روزانه را باز کند و این صفحه را بخواند، ظرف ۲۴ ساعت میمیرد. فردا شب! جنگل واژگون جروم دیوید سالینجر
ﺁﺩﻡﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﯾﺎ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﺭﻧﮕﻨﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﻟﻄﻒ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ! ﺁﻥﻫﺎ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽﻣﯿﺮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻤﯿﺮﻧﺪ… ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
خواهش میکنم از دادن پاسخ خودداری کنید. احتمال دارد که من در اشتباه باشم و در این لحظه از زندگی ام علاقه ای ندارم که از خواب و خیال بیرون بیایم. میل دارم موضوع برایم مبهم بماند. دلتنگیهای نقاش خیابان 48 (9 داستان) جروم دیوید سالینجر
تنها زیانی که هنرمند بودن میتواند برای شما داشته باشد این است که سبب میشود پیوسته اندکی غمگین باشید. دلتنگیهای نقاش خیابان 48 (9 داستان) جروم دیوید سالینجر
یه چیزی که خیلی روم تاثیر گذاشت این خانومه بود که بغلم نشسته بود و همه ش گریه میکرد. هر چی فیلمه مزخرفتر میشد بیشتر گریه میکرد. آدم فکر میکرد چون آدم مهربونیه داره گریه میکنه ولی از این خبرا نبود. من بغلش نشسته بودم و خوب میدونم. یه بچه همراهش بود که طفلک خیلی خسته شده بود و میخواست بره دستشویی ولی خانوم هی بهش میگفت آروم بگیره و مواظب رفتارش باشه. انداره یه گرگ مهربون بود. بعضیا اینطورین واسه یه فیلم چرت و پرت اشک میریزن ولی تو بیشتر موارد حرومزادههای پستی ان ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
وقتی رسیدم تو کوچه یکهو شروع کردم به دویدن. کوچه برف و یخ بسته بود. خودمم نمیدونم چرا همش میدویدم. مثل اینکه هی دلم میخواس فقط بدوم. وقتی رسیدم به آخرای کوچه اونوقت بیخود و بیجهت حس کردم که دارم یواش یواش محو میشم. ازون بعدازظهرای مجنونوار بود. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
"دخترایی که پاهاشونو انداخته بودن رو هم
دخترایی با ساقپاهای ماه
دخترایی با ساقپاهای بیریخت
دخترایی که پاهاشونو ننداخته بودن رو هم
دخترایی که خیلی خوشگل بودن
دخترایی که اگه از نزدیک میشناختیشون همشمون لش بودن"
تماشای خوبی بود، اگه بفهمی منظورم چیه ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
کاتولیکها همیشه سعی میکنن بفهمن تو هم کاتولیک هستی یا نه! ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
هیچوقت به هیچکی چیزی نگو. اگه بگی دلت برای همه تنگ میشه. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
آدم ازینکه یه حرف تازه به یه آدم صدساله بزنه متنفر میشه. اونا خوش ندارن حرف تازه بشنون. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
چقد بدم میاد وقتی آدم داره از جایی میره بیرون، یکی پشت آدم داد بزنه موفق باشی. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
قبلا از رو خریت خیال میکردم خیلی باهوشه، واسه اینکه خیلی چیزا از نمایش و سینما و ادبیات و اینا میدونست. اگه کسی ازین چیزا سر در بیاره خیلی طول میکشه آدم بفهمه طرف مشنگه یا سرش به تنش میارزه. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
برای اینکه بگم تا چه حد عقل از سرم پریده بود، بهش گفتم عاشقشم. داشتم دروغ میگفتم اما اون لحظه حرفم چیزی به جز حقیقت نبود. واقعا دیوونم. به خدا دیوونم. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
دوست داشتم خودمو از پنجره بندازم بیرون. اگه مطمئن بودم یکی اون پایینه و منو جمع میکنه، حتما خودمو مینداختم پایین. نمیخوام وقتی میافتم پایین و خونی و مالی ام، یه مشت فضول احمق بیان بالا سرم و زل بزنن بهم. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
خوب نشناختمش، اما میدونم از اون آدم هاس که تا ازشون چیزی نپرسی، باهات حرف نمیزنه. آدم بیشعوری بود. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
به نظرم اگه دختری رو دوس نداری، نباید باش رابطه داشته باشی و دورش بپلکی. اگه هم دوسش داری، باید مواظب صورتش باشی، هیچوقت با آب پاشیدن یا تف کردن، گه نمیزنی به صورتش. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
وقتی بهش گفتم احمق، بدش اومد. همه ی آدمهای احمق وقتی بهشون بگی احمق، ناراحت میشن. ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
زندگی مثل یه بازی میمونه و باید طبق قوانین خودش بازی کنی! ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
وقتی کسی درباره ی داییش باهات حرف میزنه جالبه. مخصوصا وقتی که با حرف زدن در مورد مزرعه ی باباشون شروع میکنن و بعد یک دفعه بیشتر راجع به حرف زدن در مورد داییشون علاقه مند میشن. منظورم اینه که خیلی زشته که هی داد بزنی «انحراف از موضوع!» وقتی که این قدر قشنگ حرف میزنه و هیجان زده میشه. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
اگه یه کاری رو خیلی خوب انجام بدی، بعد از مدتی دیگه بهش توجه نمیکنی و خودنمایی میکنی و دیگه خوب نیستی.
/ از ترجمه شبنم اقبال زاده ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
می خوام بگم از خیلی از مدرسهها و جاهای دیگه رفته ام بدون اینکه بدونم دارم برای همیشه میرم. از این خیلی متنفرم که خداحافظی اش غم انگیز یا بده ولی وقتی دارم جایی میرم دوست دارم بدونم که دارم میرم. اگه ندونی که داری برای همیشه از جایی میری احساسش از خداحافظی هم بدتره.
/ از ترجمه ی شبنم اقبال زاده ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
«تو تاریخ انداختمت چون اصلا هیچی بلد نیستی.»
«می دونم آقا، پسر! میدونم نمیشه کاریش کرد.»
دوباره گفت: «اصلا هیچ چی.» این چیزیه که منو دیوونه میکنه. اینکه مردم بعد از اینکه چیزی رو بار اول قبول کردی، باز هم تکرار میکنن.
/ از ترجمه ی شبنم اقبال زاده ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
اما یک آدم واقعاً زشت از همان اول تا آخر خودش است و زمانی که یک نفر خودش بود و مدام جلوی چشم نبود ؛ آن وقت بعضی کارهای واقعاً بزرگ میتواند اتفاق بیافتد. یادداشتهای شخصی 1 سرباز جروم دیوید سالینجر
آدم نمیتواند تا ابد کلیدی را در جیبش حمل کند که به هیچ چیز نمیخورد… نغمه غمگین و داستانهای دیگر جروم دیوید سالینجر
اِدی ، اگه پای قاعدههای معمول میون باشه هیچ خوشگل نیستی ، ولی یه چیزی تو صورتت هَس که میخوام به چنگش بیارم. نغمه غمگین و داستانهای دیگر جروم دیوید سالینجر
احتمالاً برای هر مردی دست کم یک شهر وجود دارد که دیر یا زود به یک دختر تبدیل میشود. دختر آنجا بود ، و تمام شهر بود و کاری ش هم نمیشد کرد. نغمه غمگین و داستانهای دیگر جروم دیوید سالینجر
همه ش مجسم میکنم چن تا بچه کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی میکنن. هزار هزار بچه کوچیک؛ و هیشکی هم اون جا نیس، منظورم آدم بزرگه، غیر من. منم لبه یه پرتگاه خطرناک وایساده م و باید هر کسی رو که میآد طرف پرتگاه بگیرم – یعنی اگه یکی داره میدوئه و نمیدونه داره کجا میره من یه دفه پیدام میشه و میگیرمش. تمام روز کارم همینه. ناتور دشتم. میدونم مضحکه ولی فقط دوس دارم همین کارو بکنم، با این که میدونم مضحکه. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
چیزی که در مورد د. ب. اذیتم میکنه اینه که اون این همه از جنگ بدش میآد ولی تابستون پیش این کتاب وداع با اسلحه رو داد بخونم. گفت کتاب محشریه. اصلا سر در نمیآرم. کتابه درباره این یاروئهس – ستوان هنری – که مثلا قراره خیلی شخصیت باحالی باشه. نمیفهمم چطوری د. ب. میتونه هم از جنگ متنفر باشه و هم از کتاب مزخرفی مث این خوشش بیاد. یا چطوری میتونه هم کتاب مزخرفی مث وداع با اسلحه رو دوس داشته باشه هم کارای رینگ لاردنر یا اون یکی رو که خیلی دوس داره، گتسبی بزرگ. وقتی اینا رو بهش گفتم خیلی ناراحت شد و گفت کوچیکتر از اونم که ارزششو بفهمم. ولی من این جور فکر نمیکنم. منم کارای رینگ لاردنر و گتسبی بزرگ رو دوس دارم. دیوونه گتسبی بزرگم. من که دیوونهشم… ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
استرادلِیتِر گفت «هِی. میخوای یه لطف بزرگی در حقم بکنی؟»
گفتم «چی؟» ولی نه با میل و رغبت. همیشه از یکی میخواست در حقش لطفِ بزرگی بکنه. این خوش تیپا، یا اونایی که خیال میکنن چه (…) ان همیشه از آدم میخوان در حق شون لطفِ بزرگی بکنه. فقط چون خودشون کشته مُرده خودشونن فکر میکنن بقیه م کشته مُرده اونان. یه جورایی خنده داره. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
چیز دیگه ای که تحصیلات به آدم میده، البته اگه آدم به اندازه کافی تحصیل کنه، اینه که اندازه ذهن آدمو نشون میده. نشون میده تا چه حدی کارایی داره و تا چه حدی نه. بعد یه مدت آدم دستش میآد که ذهنش چه جور فکرایی رو میتونه در بر بگیره. این یه جورایی خیلی خوبه چون به آدم کمک میکنه فرصتای بزرگی رو برای افکاری که به آدم نمیآد و در حد آدم نیس، تلف نکنه. آدم یاد میگیره ذهنشو اندازه بگیره و لباس ذهنشو به اندازه بدوزه. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
مطمئن نیستم اسم آهنگی رو که موقع رسیدنم داشت میزد یادم باشه ولی هرچی بود طرف (…) بهش. تمام مدت داشت به آهنگش قِروقَمیش احمقانه و نمایشی میداد و ادا اطوارایی درمی آورد که حالِ آدمو میگرفت. صدای جمعیتو -وقتی آهنگشو تموم کرد- میشنیدی بالا میآوردی. همه شون دیوونه شدن. همه شون دقیقن همون مَشنگایی ان که تو سینما به چیزایی که اصلن خنده دار نیست هِرهِر میخندن. به خدا قسم، اگه نوازنده پیانو بودم یا هنرپیشه یینما و این مشنگا فکر میکردن من خیلی محشرم حالم به هم میخورد. حتّا دلم نمیخواست برام دست بزنن. مردم همیشه واسه چیزا و آدمای عوضی دست میزنن. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
مسئله اینه که خیلی سخته با کسی هم اتاقی باشی که چمدوناش به خوبیِ مال تو نیست، حتا چمدونای تو خیلی بهتر از مال اونه. آدم فکر میکنه اگه طرف باهوش باشه اهمیتی نمیده چمدونای کی بهتره، ولی راستش اینه که اهمیت میده. به خاطر همینه که حاضر بودم با حرومزاده ای مث استرادلیتر هم اتاق بشم. اقلا چمدوناش به خوبی مال من بود. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
ژانین، همه ش تو میکروفون زمزمه میکرد «حالا میخوایم شماقو ببقیم به فقانسه مامانی، قصه دختق فقانسوی کوچیکی که میاد یو یه شهق بزقی مث نیویوقک و عاشق یه پسق کوچیکی میشه که اهل بقوکلینه. امیدواقیم خوش تون بیاد.» بعد زمزمه و ناز و ادا و اطوار، یه آهنگ مزخرف نصفی انگلیسی نصفی فرانسوی میخوند و همه مشنگای تو تالار کف میکردن. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
مشخصه یک مرد نابالغ این است که میل دارد به دلیلی، با شرافت بمیرد؛ و مشخصه یک مرد بالغ این است که میل دارد به دلیلی، با تواضع زندگی کند. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
امیوارم اگه واقعا مردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کله ش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمیدونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه اینکه مردم بیان و یکشنبهها گل بزذرن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مردی گل میخوای چیکار؟ ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
فقط بابت اینکه یکی مُرده از دوس داشتنش دس نمیکشیم که. مخصوصا وقتی از همه اونایی که زنده ن هزار بارم بهتره. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
به هر حال خوشحالم که بمب اتم اختراع شد. اگه یه جنگ دیگه شروع بشه میرم میشینم سر بمب. به خدا قسم برا این کار داوطلبم میشم. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
یکی از اشکالای این روشنفکرا و آدمای باهوش اینه که دربارهی چیزی حرف نمیزنن مگه این که مهارِ قضیه دست خودشون باشه. همیشه میخوان وقتی خودشون خفه شدن تو هم خفه شی و وقتی خودشون میرن تو اتاقشون تو هم بری. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
هفته پیش یکی بارونی پشم شتریمو با دستکشای پوست خزم که تو جیب بارونیه بود کف رفته بود. پنسی دزد بارونه. بیشتر این بچهها مال خونوادههای پولدارن ولی بازم مدرسه پر دزده. هر چه مدرسه گرون تر، دزداش بیشتر. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
راستش هیچ تحمل کشیش جماعتو ندارم. مخصوصن اونایی رو که میاومدن تو مدرسهها و با اون لحن مقدس خطابه میخوندن. خدایا، چقدر از اون لحن بدم میآد. نمیفهمم چرا نمیتونن با لحن معمولی حرف بزنن. موقع حرف زدن خیلی حقه باز به نظر میاومدن. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
من و افسره به هم گفتیم که از ملاقات هم خوش وقت شدیم. این حالمو به هم میزنه. همیشه دارم به یکی میگم «از ملاقاتت خوشحال شدم» در صورتی که هیچم از ملاقاتش خوشحال نشده م. گرچه، فکر میکنم اگه آدم میخواد زنده بمونه باید از این حرفام بزنه. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
من چاخانترین آدمی ام که کسی تو عمرش دیده. افتضاحه. حتی وقتی دارم میرم سر کوچه مجله بخرم، اگه کسی ازم بپرسه کجا داری میری نذر دارم که بگم دارم میرم اپرا. وحشتناکه. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
اگه واقعن میخوای قضیه رو بشنوی، لابد اول چیزی که میخوای بدونی اینه که کجا دنیا اومده م و بچگی گندم چه جوری بوده و پدر مادرم قبل دنیا اومدنم چیکار میکرده ن و از این جور مزخرفات دیوید کاپرفیلدی ؛ ولی من اصلن حال و حوصله ی تعریف کردن این چیزا رو ندارم … تازه اصلن قرار نیست کل سرگذشت نکبتیم یا یه همچه چیزی رو برات تعریف کنم. فقط قصه اتفاقاتی رو واسه ت تعریف میکنم که دور و بر کریسمس پارسال، قبل از این که حسابی پیرم در آد، سرم اومد و مجبور شدم بیام این جا بی خیالی طی کنم… ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
وقتی که سر و کار آدم با اشخاص مزخرف میافتد، باید هم مزخرف گفت و مزخرف رفتار کرد. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
من دوست دارم جایی باشم که گاهی آدم چشمش به چند تا دختر هم بیفتد. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
مدرسه هر قدر گرانتر باشد و بیشتر شهریه بگیرد، به همان اندازه شاگردهای هیز و دزدش زیادتر است. ناطور دشت جروم دیوید سالینجر
«این اشکال همهٔ آدمهای باهوشه. هیچ وقت نمیخوان دربارهٔ مسئلهٔ جدیای حرف بزنن مگه اینکه خودشون دوست داشته باشن» ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
«چیزی که در مورد یه کتاب خیلی حال میده اینه که وقتی آدم کتاب رو تموم میکنه دوس داشته باشه که نویسندهش دوست صمیمیش باشه و بتونه هر موقع دوست داره یه زنگی بش بزنه» ناتور دشت جروم دیوید سالینجر
ولی حتماً لازم نیس یکی آدم بدی باشه و تو رو افسرده کنه. طرف میتونه آدم خوبی باشه و باز هم افسردهت کنه ناتور دشت جروم دیوید سالینجر